فيلم «هزار تو» با نام گذشته «لابيرنت» به كارگرداني اميرحسين ترابي يكي از فيلمهاي پاييز امسال است كه با ظاهري شيك (پرداختن به طبقه مرفه جامعه، استفاده از بازيگران چهره و داستان خطي) قرار است يك فيلم بدنه باشد و مخاطبان را جذب كند تا براي تماشاي آن پول بليت بدهند و يك ساعتونيم از وقت خود را پاي آن بگذارند. در كوران ركود سينماها اين فيلم طي دو هفته نمايش به فروش سه ميليارد و سيصد ميليون توماني دست پيدا كرده است، اما
در باب اينكه آيا كيفيت اين فيلم هم براي تماشاگران راضيكننده بوده يا خير، نظرات منتقدان مختلف بوده است. بعضي از اساس منكر ساختار منسجم در فيلم ميشوند و تعدادي هم از منظر اخلاقي فيلم را مناسب براي خانوادهها ارزيابي كردهاند. به بهانه نمايش اين فيلم در سينماها با اميرحسين ترابي كارگردان آن گفتوگو كردهايم كه پيش روي شماست.
پيشينه «ايران نوين» در مقام تهيهكننده فيلمهاي سينمايي متفاوت است. از فيلم «قصهها»ي خانم بنياعتماد تا فيلمهاي شهرام مكري و... آيا خواست و انديشه شما در ساخت فيلم «هزار تو» دخيل بود يا توليد اين فيلم از جانب تهيهكننده سفارش شده بود؟
قطعا انديشه خودم در ساخت فيلم دخيل بود. فيلمنامه را به آقاي صيفي و خانم شفيعي ارايه دادم. آنها به عنوان تهيهكننده و صاحبان اصلي اثر طي گفتوگوها و جلساتي نتيجه گرفتند فيلمنامه «هزار تو» در اين مجموعه ساخته شود.
باتوجه به اينكه شما فيلم اولي هستيد، آنها چارچوبي براي چگونه ساخته شدن اين فيلم در بخش فرم تعيين نكردند؟ بهطور مثال براي بازگشت سرمايه نظري داشته باشند يا روي بخش تجربي و هنري كار دخالتي كنند؟
خير به هيچ عنوان. نه قرار بوده كه فيلم «هزار تو» گيشه را هدف قرار دهد و نه قرار بوده صرفا يك فيلم هنري باشد. مهمترين هدف ما در ساخت اين فيلم درست ساخته شدن بوده است.
موضوع فيلم چقدر برگرفته از دغدغه ذهني خودتان بود؟ آيا فرزند كوچك داريد كه استرس طرح اين موضوع با شما باشد؟ از اين منظر اين سوال را پرسيدم كه گم شدن بچههاي كوچك اين روزها در فضاي مجازي زياد مطرح شده و مراقبت از فرزندان به خانوادهها مدام گوشزد ميشود.
بله خودم بچه كوچك دارم و چنين خطراتي را در اطراف خودم ميديدم و ناراحتم ميكرد. البته فيلمنامه ديگري مدنظر داشتم اما تعلق خاطري كه به اين فيلمنامه داشتم مرا به ساخت اين فيلم واداشت. بيشتر بخواهم توضيح دهم اين است كه فيلم «هزار تو» از قصهاي يك خطي شروع شد و از همان لحظه كه طرح يك خطي شكل گرفت من با خانم طلا معتضدي روي نگارش فيلمنامه كار ميكرديم. اينگونه نبود كه فيلمنامه كاملي به من ارايه شود و من تصميم به ساخت آن بگيرم. از همان ابتداي نوشتن فيلمنامه من در كنار نويسنده فيلم بودم تا انتهاي كار و با مشورت هم كار نگارش فيلمنامه «هزار تو» پيش ميرفت.
پروندههاي كودكربايي زيادي را مورد مطالعه قرار داده بوديد؟ آيا چنين اتفاقي در فيلم «هزار تو» رنگ واقعيت هم به خود گرفته بود؟
بله. داستان فيلم ما يك موضوع واقعي بود ولي به اصل قصه ما هيچ ربطي نداشت. واقعيت فيلم ما براساس گمشدن بچهاي است كه متعلق به خانواده مرفه بود. در واقع ايده داستان از آنجا شكل گرفت.
وقتي فيلم را ميبينيم در نگاه نخست استفاده از بازيگران چهره و شاخته شده به چشم ميآيد. هراس و نگراني از چگونه قضاوت شدن نداشتيد؟
به نظر من تمام كارگردانها دوست دارند بازيگران چهره و سوپراستار و حرفهاي در فيلمشان بازي داشته باشند، خصوصا براي كسي كه ميخواهد فيلم اولش را بسازد اين مساله اهميت دو چندان دارد. من هم از ابتدا ميخواستم بازيگران حرفهاي در فيلمم باشند چون نوع نقش و بازيها در اين فيلم كار سختي بود و به مراتب بازيگران حرفهايتر نقشها را به شايستگي ميتوانستند بيافرينند. براي بعضي شخصيتها هم به لحاظ مفهومي نياز بود كه از بازيگران تئاتر و غير چهره استفاده كنم مثل عليرضا ثانيفر و غزاله نظر. البته در اين بخش با بازيگران تئاتري زيادي گفتوگو كرديم كه در آخر به اين دو نفر رسيديم. اما درباره بخش دوم پرسش شما؛ سالهاست كه تيزر ميسازم و در عرصه تبليغات كار ميكنم. در بخش تيزرسازي آنقدر تكنيكها را بلدم و تجربيات و به رخ نمايي كار كارگردان را آنجا تجربه كردهام و نتيجهاش را هم گرفتم كه...
ولي در تيزرسازي كارتان كمتر مورد قضاوت و داوري قرار ميگيرد.
مهم نيست. مهمترين هدفم از ساخت فيلم «هزار تو» اين بود كه به درستترين نوع ممكن اين قصه به تصوير كشيده شود.
نگاه تجربي و متفاوت به معناي خاص در فيلم «هزار تو» جاري نيست. چرا؟
واقعيتش را بخواهيد من به اين نكات اعتقادي ندارم. از نظر من سينما يعني هنر و صنعت. سينما متكي به دو شاخه هنر و صنعت است و اين دو مقوله بايد به موازات هم و در كنار هم حركت كنند. همانقدر كه وجه هنري يك فيلم بايد برجسته باشد بخش صنعتي آن هم بايد مورد توجه قرار بگيرد. چه بسيار فيلمهايي در سينماي ايران ساخته ميشود كه جنبه هنري دارد اما اتفاق خاصي برايشان نميافتد. البته يك زماني است كه فيلم با سرمايه شخصي من ساخته ميشود، طبيعتا من با اين فيلم هر كاري كه دلم ميخواهد انجام ميدهم. مثل تمام فيلمهاي كوتاهي كه در اين سالها ساختم و در فستيوالهاي مختلف شركت كردند و جوايز گوناگوني هم كسب كردند. نگاه من به اين فيلمهاي كوتاه كاملا هنري بوده است. اما وقتي پاي سرمايهگذار وسط ميآيد من به عنوان فيلمساز موظف هستم كه نسبت به پول و سرمايه آن آدم احساس مسووليت داشته باشم، چون اگر اين اتفاق نيفتد و صرفا فيلمي ساخته باشم كه خودم خوشحال باشم و فقط خودم از ماحصل كار خوشم بيايد، عملا نظام سرمايهگذاري فيلم تهديد ميشود. حتما بايد فيلمي بسازم كه جداي از اينكه بخش هنري آن ارزشمند باشد بخش تجاري فيلم هم مورد تاييد قرار بگيرد. براي اينكه بايد چرخه سينما بچرخد و جريان داشته باشد تا من بتوانم فيلم بعدي خودم را بسازم و سرمايهگذار هم فيلم بعدي خودش را بسازد.
چه ميشود كه يك كارگردان براي ساخت فيلم كوتاه، تجربي و كاملا هنري عمل ميكند اما براي ساخت اولين فيلم بلندش اين نگاه را ندارد؟
براي اينكه آنجا ما با سينماي مستقل شخصي طرف هستيم اما اينجا من از سينماي حرفهاي حرف ميزنم كه سرمايه در شكلگيري آن حرف اول را ميزند. سينماي حرفهاي وابسته به جذب سرمايه و برگشت پول است. اگر برگشت پول وجود نداشته باشد فيلمهاي ديگري ساخته نخواهد شد.
از تيزرسازي صحبت كرديد. اينجا به اين نكته اشاره كنيد كه شما از ساخت فيلم كوتاه به ساخت تيزر روي آورديد كما اينكه در اين مدت تله فيلم يا مينيسريال هم ساختيد، اما ميدانم بيشترين تمركزتان روي تيزرسازي است. آيا تيزرسازي و فيلمسازي ميتوانند مكمل يكديگر قرار بگيرند؟ آيا براي ساخت فيلم اولتان به تجربيات فيلم كوتاه مراجعه كرديد يا همين مقوله كاربرد بيشتري برايتان داشت؟
نه تنها در ايران در همه جاي دنيا كسي كه تيزر ساز خوبي است، ميتواند فيلمساز خوبي باشد اما كسي كه فيلمساز خوبي باشد، نميتواند تيزرساز خوبي هم باشد.
از چه جهت؟
تيزر ساختن چند ويژگي بزرگ دارد. اينكه كارگردان از طريق ژانرها و گونههاي مختلف تجربه كسب ميكند. من در ژانرهاي كودك، وحشت، حتي تاريخي تيزر ساختم ولي مگر اين ميزان تجربه را ميتوان در سينما داشت؟ نكته قابل اهميت ديگر اينكه در تيزرسازي ما جواب خود را زود از مخاطب ميگيريم، يعني اينكه امروز تيزر ساخته ميشود، دو روز بعد مونتاژ و سه روز بعد از تلويزيون پخش ميشود و بازخورد كارت را از مخاطب ميگيري و ميفهمي كجاي كارت درست و كجاي تيزرت غلط بوده است. نكته مهم ديگر اين است كه در كمترين زمان ممكن بايد بزرگترين حرف را بزنيم. ما ياد ميگيريم چگونه محصول را به مردم معرفي كنيم كه آنها براي خريد آن ترغيب شوند. مثل همين كار را در ساخت فيلم بلند ميكنيم، يعني فيلم را بهگونهاي ميسازيم كه تماشاگر جذب فيلم شود و براي تماشاي آن در سينما پول بليت بخرد. نكته كليدي ديگر در تيزرسازي ضرباهنگ و ريتم آن است كه در ساخت فيلم بلند بسيار به كار ميآيد كه متاسفانه اخيرا فيلمهاي سينما ريتم و ضرباهنگ كند و ضعيفي دارند. اين فيلمها براي مخاطبي كه پر از هيجان و هياهو است جاذبه ايجاد نميكند. مخاطبي كه فيلمها و سريالهاي روز دنيا و هاليوود را تماشا ميكند علاقهمند به فيلمهاي با ريتم تند است. اين نكاتي كه برشمردم كمكهايي است كه تيزرسازي در ساخت فيلم به من ميكند. اكثر فيلمسازان بزرگ دنيا از تارانتينو گرفته تا اسپيلبرگ و جيمز كامرون و... تيرزساز بودند و ويديو كليپ كار ميكردند. بعد وارد عرصه سينما شدند و فيلمهايشان را ساختند و بعد هم تيزرسازي را ادامه دادند. اما يك عده فيلمساز هم در سينماي جهان و ايران هستند كه ابتدا فيلمساز بودند بعد به تيزرسازي روي آوردند. تيزر
30 ثانيهاي آنها به 5 دقيقه تبديل شده و آن اتفاق لازم در اين بخش برايشان نيفتاده و به آن چيزي كه هدفشان بوده، نرسيدهاند.
براي همين است كه فيلم «هزار تو» از رنگ و لعاب خوبي برخوردار است؟
در تيزرسازي به پاكيزگي تصويري اهميت زيادي داده ميشود و قابها بايد مرتب باشند.
البته در تيزرسازي درجه اغراق هم بالا است.
قطعا. اما در فيلم «هزار تو» متعادل بوديم. بعضي صحنهها و لوكيشنها ميطلبيد كه ميزانسن و دكور شيك و شكيل باشد، چون خانواده مرفه بودند اما در صحنههاي مربوط به خرابه و خانه متروكه در راستاي خواسته فيلم قدم برداشتيم.
فيلم از ابتدا بدون هيچ پيشدرآمدي به يكباره وارد داستان اصلي شده و مخاطب در نگاه نخست با التهاب مواجه ميشود. فيلم از شروع خوبي برخوردار است و مخاطب را مجذوب خود ميكند اما در ادامه مسير داستان عوض ميشود و فيلم آن هيجان ابتدايي را ندارد. اينطور نيست؟
هدف ما اين بود كه مخاطب از لحظه شكلگيري قصه با كاراكترها همراه شود. ما به هيچ عنوان اطلاعاتي زودتر از موعد مقرر به مخاطب نميدهيم. بيننده و كاراكترها پا به پاي هم با داستان پيش ميروند و گره و گرهافكني به موازات جلو ميرود كه از ابتدا هدفمان هم همين بود. نوع اين مدل فيلمي كه با حس تنش و التهاب و تعليق همراه است ميطلبيد كه از هر گونه پيشدرآمد خودداري كنيم چون در اين صورت به ريتم فيلم ضربه وارد ميكرد.
قبول داريد فيلمنامه خوب متني است كه اگر چيزي از آن كم شود، مثل ديواري كه با برداشتن يك آجر فرو ميريزد، آن متن هم به هم بريزد؟ ولي در مورد فيلم هزار تو متاسفانه اين مساله صدق نميكند.
براي من ميگوييد كدام بخش؟
گرهافكني مربوط به پژمان جمشيدي به نظرم چندان به كار فيلم نميآمد.
از نظر من قطعا اين بخش در فيلمنامه لزوم داشته و خرده پيرنگ جديدي را به فيلمنامه اضافه ميكرده. كما اينكه در سالن ميشنيدم وقتي در خلال فيلم مخاطب متوجه ميشود كه نريمان (پژمان جمشيدي) مسبب اصلي چنين اتفاقي است با خودش ميگويد كه ما هم فكر ميكرديم ولي بعد در ادامه كه به او ركب ميزنيم متوجه ميشود كه اينگونه نبوده است. ببينيد خرده پيرنگهاي زيادي در خلال فيلم وجود دارد كه از منظر شما همه بايد حذف ميشد اما به نظر من پژمان جمشيدي از خيلي از بازيگران ديگر درستتر بازي ميكند و بهشدت بازيگر توانا و باهوشي است. به اين نكته توجه داشته باشيم كه حضور پژمان در جهت تلطيف فضاي فيلم بود كه بيننده به تنفس دست پيدا كند.
به اذعان بسياري از منتقدان جمشيدي تكرار فيلمهاي ديگرش است.
به نظر من پژمان خودش است و خودش را خوب اجرا ميكند. در فيلم بازي نميكند، زندگي ميكند.
با درنظر گرفتن اينكه قطعا مساله خيانت موضوع مهمي در زندگي امروز است. اينكه به خيانتنمايي در فيلمتان متهم شويد ابايي نداشتيد؟
اتفاقي كه در فيلم «هزار تو» ميافتد در جامعه ما زياد است. جزيي از اخبار روزمره ما شده است. خانواده قصه ما جامعه كوچك است كه دور و اطراف ماست. جامعهاي كه عدم صداقت و دروغ در آن بيداد ميكند. از مديران بگير تا راننده تاكسي و راننده اتوبوس و بقال تا من و خود شما همه مجبور شدهايم براي بقاي زندگي و ادامه داشتن زندگي آن به دروغ و كارهاي غيراخلاقي پناه ببريم. بيشك پيرامون همه ما يك چنين خانوادههايي وجود دارد. يكسري بنا به دلايلي حرفي نميزنند و پردهاي روي كردارشان كشيدهاند و ما متوجه نميشويم و يكسري هم مثل خانواده فيلم ما پرده از روي مشكلات اخلاقيشان برداشته ميشود. شك ندارم آنهايي كه پرده روي مشكلات خود كشيدند روزي برملا ميشوند ولي عملا تركشهاي چنين اتفاقي كه به اطرافيان اصابت ميكند سخت و ناگوار است. قصه هزار تو قصه روز انفجار است كه پرده حرمت و حيا برداشته شده است.
اتفاقي كه در فيلم «هزار تو» ميافتد در جامعه ما زياد است. جزيي از اخبار روزمره ما شده است. خانواده قصه ما جامعه كوچك است كه دور و اطراف ماست. جامعهاي كه عدم صداقت و دروغ در آن بيداد ميكند. از مديران بگير تا راننده تاكسي و راننده اتوبوس و بقال تا من و خود شما همه مجبور شديم براي بقاي زندگي و ادامه داشتن زندگي آن به دروغ و كارهاي غيراخلاقي پناه ببريم. بيشك پيرامون همه ما يك چنين خانوادههايي وجود دارد. يكسري بنا به دلايلي حرفي نميزنند و پردهاي روي كردارشان كشيدهاند و ما متوجه نميشويم و يكسري هم مثل خانواده فيلم ما پرده از روي مشكلات اخلاقيشان برداشته ميشود.