درباره تم برخي فيلمهاي روي پرده
ترويج يا تقبيح خيانت؟
كامل حسيني
يكي از بازيگران سينماي ايران در گفتوگويي درباره تمِ «خيانت» در سينما مثالي زده بود كه بسيار قابلتامل است: «ريك (همفري بوگارت) آخر كازابلانكا با السا (اينگريد برگمن) نرفت. مايكل كورتيس (كارگردان) و جك ال وانر (تهيهكننده) هر كاري كردند نتوانستند بوگارت را راضي كنند در انتهاي فيلم با السا برود. بوگارت به وارنر گفت من بازيگرم و سمبل اخلاق براي مردم. نميخواهم متدي را به مردم ياد بدهم كه بعدا منجر به نابودي اخلاق شود! خيانت را به مردم آموزش نخواهم داد.» در بيشتر اوقات برخي مردم فيلمهايي را كه خيانت زناشوهري در تم آنها برجسته شده است به ترويج و عادي جلوه دادن خيانت متهم ميكنند. اما پرسش اين است كه چه مواردي سبب ميشوند تا يك فيلم متهم به ترويج خيانت شود؟ در واقع، پيش از هرگونه پاسخ، اين حقيقت كليشهاي اما همچنان مهم را نبايد فراموش كرد كه فيلمها به سبب ويژگيهاي فرم و محتواي ذاتي خود و همچنين به سبب افقهاي ذهني و شخصيتي تماشاگران ممكن است به چندين شيوه معنا شوند و تفسيرهاي مختلف و گاه متضاد را نيز درون خود گنجانده باشند و از همين چشمانداز ممكن است هر فيلمي متهم به خيانت شود. اما فارغ از تفسير مختلف بر فيلمها و اينكه آيا چنين اتهامي به اين فيلم و ساير فيلمها زده ميشود حقيقت دارد يا خير، بياييم به دم دستيترين و سادهترين معيار بپردازيم كه مشخص ميكند فيلمي خواسته يا ناخواسته خيانت و فساد را ترويج ميكند يا خير. هرچند در موقعيت غيرواقعي جهان سينمايي قرار گرفتهايم اما همان تصاوير جهان سينمايي در صورت بيتوجهي به فرم و محتواي ويژه خود يا تعهد اخلاقي (به ويژه فرم) رفتارهاي خيانتآميز را بازتاب ميدهند و به وسيله همان بازتاب ناشي از جذابيت بصري تصاوير سينمايي گونهاي از رگههاي خيانت به مخاطب القا ميشود. يكبار ديگر برگرديم به مثال؛ يعني ماجراي «ريك و السا» و سپس از درون اين مثال، اين معيار ساده اما مهم را بيرون بكشيم. به رفتار ريك دقت كنيم كه از رفتن سر باز ميزند، ريك حتي در فيلم به دلايلي كه خود بيان داشته است حاضر به خيانت نيست و پايان فيلم نيز با اين «خودداري» بسته ميشود و احتمال برداشت خيانت توسط مخاطب و تشويق به آن در اين گونه فيلمها به نزديك صفر ميرسد. چنين است هر فيلمي كه ساخته ميشود معمولا پايان باز براي آن چيدهاند يا اينكه پايان بستهاي خواهد داشت. طبق آنچه بر منطق واقعيت روان برخي تماشاگران حاكم است فيلمهايي با پايان باز احتمال ترويج و القاي خيانت در آنها بيشتر است زيرا در تصوير نمودن بحران كه شخصيت در آن مرتكب خيانت ميشود گاه به حال خود رها ميشود و در كنش نزولي فيلمنامه به سزاي عمل شر خود نميرسد كه اين خود به طور غيرمستقيم و ناخودآگاه در حكم گونهاي از تشويق و عادي جلوه دادن آن است به ويژه زماني كه شخصيت اصلي فيلم يا حتي شخصيتهاي فرعي از لحاظ سيماي ظاهري يا ديگر پارامترهاي ظاهري مانند ثروت و پرستيژ شغلي از اشتهار زيادي برخوردار باشند. از طرف ديگر، يك پايان بسته خود نيز در صورت گنجاندن عاقبت منفور خيانت در پيرنگ اصلياش ميتواند خيانت را نه تنها ترويج بلكه سرزنش و سركوب كند. البته در اين ميان هم به مانند قضيه پايان باز، ويژگيهاي ظاهري شخصيت كه بيان شد ميتواند انتقال خيانت يا وفاداري به طور پنهاني تاثيرگذار باشد. شايد از راه توجه به اين گروه رويكرد به گرهگشاييها و ساير عوامل ديگر در فرم و محتوا تماشاگر سرانجام پي خواهد برد كه فيلم بيشتر مشوق خيانت يا وفاداري است. برخي موارد ديگر نيز باز هم به طور پنهان و تدريجي در عاديسازي خيانت تاثيرگذارند مانند برانگيختن عطوفت كه مسبب همدردي تماشاگر با شخصيت خيانتكار و مظلومنمايي اودر سكانسها بر ذهن و روح تماشاگر منتقل ميشود.