به بهانه نمايش «سكوت سفيد» كاري از كوروش سليماني
شايد ما هم روزي بستري شويم
جمال رحمتي
شايد نقطه اشتراك كارتون يا آنطوركه مصطلح شده، كاريكاتور و تئاتر را بايد در محتوا جستوجو كرد. اين چيزي بود كه بعد از ديدن نمايش «سكوت سفيد» به نويسندگي تام استوپارد و كارگرداني كوروش سليماني به آن فكر كردم. اما چه چيزي در اين اثر بود كه باعث شد تا ذهنم درگير اين مساله شود؟ در بسياري از مناسبات روايي، شاهد استفاده از قواعد معمول پرداخت و پرورش سوژهايم. استفاده غيرمعمول يا از نگاهي ديگر تلفيق مكان، شيوههايي است كه سكوت سفيد بر آن بنا شده است. مردي به بيمارستاني مراجعه ميكند و دليل مراجعهاش بهانه داستاني درخشان ميشود كه در پس آن ايدهاي بزرگ نهفته است؛ ايدهاي كه بيننده را عميقا به فكر وا ميدارد. يعني ميشود اين طور هم ديد؟ ميشود مانند پرسوناژ اصلي داستان بود و اينگونه به دنيا و مناسباتش نگاه كرد؟ آري ميشود اما فكر مسلط، متداول و جاري، آن را نادرست ميشمارد. سكوت سفيد خلاصه ميشود در يك صحنه كه با تمركز نور و يا نبود آن، زماني از زمان ديگر جدا ميشود و در اين تفكيك، تماشاگر به دنبال آن است كه ببيند آيا جان براون (كاراكتر محوري داستان) ميتواند بر اين فكر غالب چيره شود يا نه. بازي روان بازيگران در كنار نمايشنامه ستودني، به همراه كارگرداني بيعيب و نقص كوروش سليماني، سكوت سفيد را ديدني كرده است. فضاي نمايشنامه
به گونهاي است كه ميتوان عناصر داستاني فضاي ابزورد را در آن ديد، بيزماني و بيمكاني حاكم بر داستان، بيننده را به اين فكر وا ميدارد كه اين قصه ميتواند قصه تكتك آدمهاي دنيا باشد. فارغ از زمان و جغرافيا. كوروش سليماني در آثار قبلي كه كارگرداني كرده، از طنز بيبهره نبوده است؛ طنزي كه گاه پيكره داستان را ساخته و گاه به شكل عناصري كه با شوخطبعي در نقاطي از داستان ظاهر ميشود. سكوت سفيد هم اينگونه است. اسكلت اصلي داستان را طنزي تلخ فرا گرفته است؛ طنزي كه آشكار نيست و زير پوست متني جدي پنهان شده است و خود را در تكتك ديالوگها آشكار ميكند. اين نمايشنامه از كمدي و موقعيت بهره ميبرد. شخصيت داستان را در شرايطي قرار ميدهد كه به شكل منطقي نبايد باشد و اين خود موقعيتي كميك خلق ميكند كه موتور محرك قوي نمايشنامه نيز هست. كوروش سليماني در اين كار هم از بازيگران و عوامل درجه يك بهره برده است. از طراحي پوستر تا طراحي صحنه و لباس. بيدليل نيست كه «سكوت سفيد» اثري ديدني و ستودني ميشود كه بايد ديد، شايد يكي از ما در مقطعي از زندگي، به موقعيت جان براون برسيم و به بيمارستان برويم اما نه به دليل بيماري.