نوشتن عليه همهچيز
علي مسعودينيا
آن دسته از نويسندگان اروپايي و امريكايي كه حوالي جنگ جهاني اول چشم به جهان گشودند و جنگ جهاني دوم و تبعاتش را بهطور مستقيم يا غيرمستقيم تجربه كردند، تقريبا همگي خصلتي مشترك دارند؛ رويكردي انتقادي نسبت به وضعيت بشر. رومن گاري يكي از شاخصترين چهرههاي اين دوران است؛ نويسندهاي كه خود نيز ديپلمات است و به شدت اوضاع سياسي جهان را رصد ميكند و سوژههاي خود را از متن رويدادهايي انتخاب ميكند كه دنيا را دگرگون كردند. رومن گاري يك منتقد بالفطره است كه با طنزي گزنده، انسان و سياست و نهادهاي اجتماعي قرن بيستم را به نقد ميكشد. هم جنگ و جنگافروزان را سرزنش ميكند، هم مكانيسم استثماري و استعماري اروپا را به شدت محكوم ميكند، هم مكانيسم ناكارآمد سازمان ملل را به سخره ميگيرد و هم نظام هاليوود و نژادپرستي در امريكا را به شكلي هولناك توصيف ميكند. در رمان بسيار هيجاني و سياسي «خداحافظ گاري كوپر» تقريبا آميزهاي از تمام اين نارضايتي و عصيان را كنار هم ميبينيم. وقتي آثار او را در نمايي دور و از طريق عصاره درونمايهشان در ذهن مرور ميكنيم، به نظر ميرسد كه او با همهچيز، از جمله با خودش، مخالف است. تمامي ساختارهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايجادشده در جهان مدرن را عبث و مضحك ميانگارد و اميدي به رستگاري انسان ندارد. شايد با چنين برداشتي به اين نتيجه برسيم كه او نوعي تفكر آنارشيك را نمايندگي ميكرده؛ اما طرفه آنجاست كه او در «ليدي ال» حتي آنارشيسم را هم ملامت و مسخره ميكند. از اين منظر او را بايد شخصيتي منحصر به فرد دانست. نويسندهاي كه جز ارزشهاي بنيادين حيات بشري، به هيچ مرام و مسلكي اهميت نميدهد. اين خلوص انسانگرايانه را حتي در ميان نويسندگان همدوره او هم به ندرت ميتوان ديد. چنين است كه همواره خواندن آثار رومن گاري، چيزي بيش از يك مطالعه سرگرمكننده است. او براي خواننده نكتهاي از نكات بغرنج انسان مدرن را مطرح و واكاوي ميكند و او را به تحير و تامل وا ميدارد و افقهايي تازه را ميگشايد.