راز شاه خردمند كريم
سيد علي ميرفتاح
ديروز مصادف بود با ولادت حضرت عبدالعظيم الحسني عليهالسلام. از آنجايي كه سالها مجاور بارگاه آن حضرت زندگي كردم و تا همين چند سال پيش ساكن شهرري بودم و خود را وامدار عنايت و كرامت «سيدالكريم» ميدانم، امروز را از شما اجازه ميگيرم تا عليرغم قلت سواد و ضعف معرفتم چند سطري به اختصار درباره اين مرد خيرخواه و دانا بنويسم؛ درباره مردي كه معلم بود و انباني پر از حديث دست اول داشت و سختي سفر و آوارگي را به جان خريد تا پيام فرزندان پيغمبر را به ايرانيان برساند. پدران هوشيار ما او را -با اينكه از دار دنيا مال و منالي نداشت- شاهش خواندند و حضرتش را -با اينكه پست و منصبي نداشت- براي قرنها بر صدر نشاندند و تقديرش كردند. ما اطلاعات زيادي از او نداريم. همينقدر ميدانيم كه امام عسگري (ع) تاييدش كرده و اسلامش را به عنوان يك نمونه كامل و قابل تأسي معرفي فرموده. جسته و گريخته اطلاعات ديگري هم داريم از مسير آمدنش به ايران و رابطهاش با شيعيان ري. چند سال پيش كه داود ميرباقري فيلمي با نام مسافر ري ساخت، تمام منابع را ديد و غالب نقل قولها را جمع آورد. اما همه اين مستندات تاريخي آنقدر كم و ضعيف بودند كه او مجبور شد براي تدوين قصه از تخيل بهره ببرد و گپهاي تاريخي را با استقرا يا داخل كردن قصههاي مشابه پر كند. از ضعفهاي جدي مدارس ديني اين است كه استادان و شاگردان عمدتا به پژوهشهاي تاريخي بها نميدهند و براي تاريخ اسلام خصوصا تاريخ تشيع آنچنانكه اقتضا ميكند كار نميكنند. اينكه ايرانيان بلافاصله بعد از پذيرش اسلام با شيعيان اهلبيت قرابت پيدا كردند و ري و قم و طبرستان را تبديل به مراكز شيعه كردند، چيزي است كه شايسته توجه و تأمل است و ميطلبد كه علل و عواملش شناسايي شوند و مورد مداقه علمي قرار بگيرند. كتابهايي نوشته شده، كارهايي هم صورت گرفته كه خوب و قابل اعتنا هستند اما كافي نيستند و بسياري از سوالات امروزي را جواب نميدهند، عليالخصوص كه بيشتر آنها جنبههاي عقيدتي و تبليغيشان بر جنبههاي علمي و تاريخي ميچربد، ضمن اينكه در سالهاي اخير اسنادي به دست آمدهاند و حرفهاي نويي زده شدهاند كه ضرورت بازنگري و پژوهش علمي را دوچندان ميكنند. جداي از اين بحث ردپاي اشخاص و افراد نامدار نيز جديتر بايد دنبال شود. وجود اين همه امامزاده در نواحي مختلف ايران به ما ميفهماند كه يكي از راههاي تبليغ و ترويج شيعه گسيل كردن معتمدان و دانايان و رازداران ائمه بوده تا با حضور در شهرها و روستاها و با ملاقاتهاي عمومي مردم را از راي و نظر و كلام امامان مطلع كنند. شيعيان بيشك وامدار بزرگاني هستند كه سختيها كشيدند، حتي از بذل جان مضايقه نكردند اما از حجاز و عراق از جانب ائمه هدي به سوي ايران آمدند و معارف دست اول شيعه را به اطلاع ايرانيان رساندند. عبدالعظيم كسي بود كه محضر چهار امام را درك كرده بود و بيواسطه معارف شيعي را از زبان ايشان شنيده بود. اينطور كه پيداست خود اهل علم بود و علاوه بر شيعه با ديگر نحلهها و مكتبها نيز آشنايي داشت؛ لذا طبيعي بود كه در هر محفلي كه وارد شود بحث علمي و عقيدتي سر بيندازد و با كوچك و بزرگ به قصد اقناع يا تبيين همكلام شود. اصلا از آداب معلمان يكي همين است كه هر جا پا بگذارند بساط وعظ و خطابه و مباحثهشان را باز كنند و ديگران را به دقت و درنگ وادارند. عبدالعظيم حسني اهل شمشير نبود، سپاه و لشكري هم نداشت، در عوض كلام نافذي داشت كه شهري و روستايي را با خود همراه ميكرد. در فيلم مسافر ري به همين خصوصيت او اشاره شده و ميرباقري از زبان مامور مالياتي عباسي او را «اباحرف» مينامد. همه سرمايه او حرف بود و دلها را با حرف ميربود. به تعبير ديگر عبدالعظيم اهل گفتوگو بوده و در راه ري با افراد و اشخاص مختلف گفتوگو و آنها را با خود همراه كرده است. اين اهل گفتوگو بودن درباره بسياري از امامزادهها صدق ميكند. اينها هيچ كدام با شمشير و لشكر به ايران نيامدند. غالبا تنها بودند و سالكان زاهدي را ميمانستند كه در كوه و كمر ميگردند و روستا به روستا مردم را موعظه ميكنند. از اين جهت فرمايش امام عسگري (ع) درباره حضرت عبدالعظيم اهميت مضاعف مييابد و ما را به ارزش و اهميت گفتوگو واقف ميكند. عبدالعظيم از كربلا به ري آمد تا راز شيعه را به گوش شيعيان برساند. درباره اين راز بحثهايي شده است اما دقيقا از متن آن خبر موثق نداريم. معالوصف ميدانيم كه او نزد شيعيان اعتبار فراوان داشت و حرفش حجت بود. او البته كه راز غيبت و انتظار را در گوش شيعيان خواند، اما علاوه بر آن به شيعيان ياد داد تا بنيههاي علمي و عقيدتي خود را تقويت كنند و در عالم حضوري مسوولانه و خردمندانه بلكه زيركانه داشته باشند. بيوجه پدران ما او را سيدالكريم نخواندند و شاهش نناميدند. در اين نامها اسراري نهفته است. اينكه امام فرمود هركس عبدالعظيم را در ري زيارت كند گويي حسين را در كربلا زيارت كرده به ما ميفهماند كه رفتار و گفتار عبدالعظيم غيركربلايي نبوده، با اينكه او اهل قيام و شمشير -به معناي متعارفش نبوده- اما عاشورايي بوده است. به بيان ديگر تفاوت بنياني در شيوه حسني و حسيني نيست. هر دو امامند و بسته به زمان و مكان فعل و قولشان حجت است.