شرم و سياست
عباس عبدي
شرم از ويژگيهاي اخلاقي است كه هنگام تعارض رفتاري فرد با ارزشهاي انساني و وجدان بايد بروز پيدا كند و مانع از ارتكاب فعل ناپسند و خلاف ارزشها ميشود. تنها كساني فاقد اين ويژگي اخلاقي هستند كه از بنيان آن ارزشهاي اخلاقي را رد كرده باشند و در نتيجه از ارتكاب آنها نيز شرم نميكنند. البته كنار گذاشتن چنين ارزشهايي بسيار سخت است چرا كه بقاي موجوديت جامعه بشري به نحوي تابع التزام به اين ارزشها است. به همين علت نيز ميتوان دستگاههاي دروغسنج ساخت و هنگامي كه فرد دروغ ميگويد، ضربان قلب او نشان ميدهد كه بهرغم ظاهرش كه سعي ميكند خود را صادق نشان دهد، در باطن، قلبش از وجدانش تبعيت و شرم ميكند از اينكه ضرباني عادي داشته باشد. به همين علت است كه افراد هنگام مواجه شدن با چنين وضعيتي ضربان قلبشان بالا رفته و خون بيشتري به رگهاي صورتشان جاري و گونههايشان سرخ و داغ ميشود. حالا فرض كنيد كه اگر قرار بود مسوولان و سياستمداران حاكم در امريكا شرم ميداشتند و ضربان قلب آنان هم به نسبت دروغگويي آنان بيشتر ميشد و در گونههايشان خون بيشتري جاري ميگرديد، احتمالا صورت ترامپ، پنس معاون او و پمپئو مثل يك گلوله آتشين بود. آنان كه پس از اقدام تروريستي عليه شهيد سليماني و همراهانش دچار تناقض شدهاند، به انواع و اقسام توجيهات روي آوردهاند. پمپئو در پيامي ويديويي با زيرنويس فارسي پيرامون كشته شدن قاسم سليماني، علت تصميم حمله را رفتار حكومت ايران با معترضان معرفي كرده است. كسي نيست بپرسد از كي تا حالا ترامپ داروغه حقوق بشر كشورها شده است؟ پيشتر از او ترامپ دليل پيشگيرانه را براي ترور اعلام كرده بود! ولي عجيبتر از همه «مايك پنس» است كه براي توجيه تصميم ترامپ راه ديگري را در پيش گرفت و به اين دروغ آشكار متوسل شده كه ايران در طراحي حملات تروريستي ۱۱ سپتامبر نقش داشته است. «امريكن اينديپندنت» نوشت اين ادعاي پنس، در تناقض كامل با يافتههاي رسمي كميسيون ۱۱ سپتامبر است كه تحقيقات گستردهاي درباره اين حمله صورت داده است.
در گزارش كميسيون حملات ۱۱ سپتامبر آمده است: ما هيچ گونه شواهدي مبني بر آگاهي ايران يا حزبالله، از برنامهريزي براي حملات ۱۱ سپتامبر پيدا نكرديم. طبق اين گزارش، ۱۹ هواپيماربا در حمله ۱۱ سپتامبر مشاركت داشتهاند كه اكثر آنها از عربستان سعودي و باقي از مصر، لبنان و امارات بودند و نه ايران. اين دو نفر حتي زحمت يك هماهنگي ساده را هم براي توجيه اين اقدام تروريستي به خودشان نميدهند. جورج بوش پسر براي حمله به عراق توانست توجيهي بتراشد و همه را پشت خود بسيج كند. ولي چندي نگذشت كه دروغ بودن آن ثابت شد. ترامپ و همكارانش كه استاد دروغگويي هستند و طي محاسبات رسمي در امريكا روزانه چند دروغ ميگويند، حالا كه ميخواهند براي اين اقدام خود توجيه بياورند در نتيجه به هر گزارهاي متوسل ميشوند و البته خودشان نيز انتظار ندارند كه كسي باور كند، زيرا نه تنها مسخره است، بلكه نوعي توهين به شعور مردم امريكا نيز هست. هنگامي كه يك سياستمدار امريكايي بيشرمانه ميگويد كه ايران در حملات 11 سپتامبر نقش داشته و همزمان گزارش رسمي آن را سانسور ميكنند و اجازه نميدهند كه جزييات نقش شاهزادگان عربستان در آن افشا شود، به معناي آن است كه اولا، شرم در اين سياست هيچ معنايي ندارد. دوم اينكه براي فهم و شعور مردم امريكا پشيزي ارزش قايل نيستند كه چنين دروغي را خيلي رك و پوست كنده بيان ميكنند. فقدان شرم در متوليان سياست، به ويژه سياست خارجي موضوع جديدي نيست، ولي آن نيز حد و اندازهاي دارد. اين حد از بيشرمي را فقط در ترامپ و اطرافيان او ميتوان سراغ گرفت. مشكل اينجاست كه اين ويژگي مثل برخي ويروسها قابل سرايت شده است. بخش مهمي از سياستگذاران اروپايي نيز كمكم خود را با اين ويژگي تطبيق دادهاند يا در حال تطبيق دادن هستند. پرسش اين است كه سياستي كه فاقد حداقلي از شرم باشد تا چه حد ميتواند خير عمومي و جهاني را تامين كند. اگر سياست بوش در حمله به منطقه توانست چنين خيري را ايجاد كند، اين سياست نيز خواهد توانست ولي اگر آن سياست منشأ خسارت و زيان بود، اين فقدان شرم سياسي كه به نهايت رسيده زيان بيشتري را ايجاد خواهد كرد.