ادامه از صفحه اول
شرم و سياست
در گزارش كميسيون حملات ۱۱ سپتامبر آمده است: ما هيچ گونه شواهدي مبني بر آگاهي ايران يا حزبالله، از برنامهريزي براي حملات ۱۱ سپتامبر پيدا نكرديم. طبق اين گزارش، ۱۹ هواپيماربا در حمله ۱۱ سپتامبر مشاركت داشتهاند كه اكثر آنها از عربستان سعودي و باقي از مصر، لبنان و امارات بودند و نه ايران. اين دو نفر حتي زحمت يك هماهنگي ساده را هم براي توجيه اين اقدام تروريستي به خودشان نميدهند. جورج بوش پسر براي حمله به عراق توانست توجيهي بتراشد و همه را پشت خود بسيج كند. ولي چندي نگذشت كه دروغ بودن آن ثابت شد. ترامپ و همكارانش كه استاد دروغگويي هستند و طي محاسبات رسمي در امريكا روزانه چند دروغ ميگويند، حالا كه ميخواهند براي اين اقدام خود توجيه بياورند در نتيجه به هر گزارهاي متوسل ميشوند و البته خودشان نيز انتظار ندارند كه كسي باور كند، زيرا نه تنها مسخره است، بلكه نوعي توهين به شعور مردم امريكا نيز هست. هنگامي كه يك سياستمدار امريكايي بيشرمانه ميگويد كه ايران در حملات 11 سپتامبر نقش داشته و همزمان گزارش رسمي آن را سانسور ميكنند و اجازه نميدهند كه جزييات نقش شاهزادگان عربستان در آن افشا شود، به معناي آن است كه اولا، شرم در اين سياست هيچ معنايي ندارد. دوم اينكه براي فهم و شعور مردم امريكا پشيزي ارزش قايل نيستند كه چنين دروغي را خيلي رك و پوست كنده بيان ميكنند. فقدان شرم در متوليان سياست، به ويژه سياست خارجي موضوع جديدي نيست، ولي آن نيز حد و اندازهاي دارد. اين حد از بيشرمي را فقط در ترامپ و اطرافيان او ميتوان سراغ گرفت. مشكل اينجاست كه اين ويژگي مثل برخي ويروسها قابل سرايت شده است. بخش مهمي از سياستگذاران اروپايي نيز كمكم خود را با اين ويژگي تطبيق دادهاند يا در حال تطبيق دادن هستند. پرسش اين است كه سياستي كه فاقد حداقلي از شرم باشد تا چه حد ميتواند خير عمومي و جهاني را تامين كند. اگر سياست بوش در حمله به منطقه توانست چنين خيري را ايجاد كند، اين سياست نيز خواهد توانست ولي اگر آن سياست منشأ خسارت و زيان بود، اين فقدان شرم سياسي كه به نهايت رسيده زيان بيشتري را ايجاد خواهد كرد.
به ياد مجاهد راستين
متن اين پيام به اين شرح است:
بِسْم رب الشهداء و الصديقين
شهادت سردار فقيد سپهبد حاج قاسم سليماني و شماري از همرزمانش توسط تروريسم دولتي امريكا، موجب تأثر و تألم شديد ملت بزرگ ايران و جبهه مقاومت و همه آزادگان و آزاديخواهان جهان شد. حاج قاسم سليماني، سردار سرافراز سپاه اسلام، چهره درخشان مقاومت اسلامي و اسطوره ايستادگي در برابر مستكبران امريكا و متجاوزان صهيونيستي و تروريستهاي منطقه و جهان بود و خون اين سردار فقيد، الهامبخش مقاومت در سراسر جهان اسلام خواهد بود. شهادت اين سردار بزرگ اسلام را كه نماد جهاد در راه خدا و مبارزه با ظلم و استعمار بود به پيشگاه حضرت وليعصر(عج)، رهبر معظم انقلاب، خانواده گرامي، ياران و همرزمانش در سپاه قدس و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و عموم هموطنان تبريك و تسليت ميگوييم و از خداوند متعال براي سردار حاج قاسم سليماني و همرزمان شهيدش، همنشيني با سرور و سالار شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و براي خانواده معزز و علاقهمندان و بازماندگان، صبر و اجر جزيل مسالت مينماييم.
انجمن مديران روزنامههاي غيردولتي
نميتوانست بماند
هر كس را ميديد اهل دل است و دستي بر آسمان دارد از او دعا براي شهادتش را نه تقاضا، كه التماس ميكرد. به دختر شهيدي در مشهد كه از او انگشترش را هديه ميخواست، گفته بود به شرطي كه حق اين انگشتر را ادا كني و شهادت مرا از خدا بخواهي. چند بار به او گفته بود يادت نرود، اين را برايم از امام رضا بگيري و دختر شهيد گفته بود پس انگشترت را نميخواهم؛ چون تو بايد براي ما بماني. در آخر دلش تاب نياورد و خودش در عرفه به مشهد رفت و گفت صرفا براي اين به مشهد آمده؛ چون ميداند ليست شهدا را در اين روز ميبندند و حضرت امضا ميكند و او به مشهدالرضا آمده تا اين امضا را از حضرت بگيرد و شهادتش نشان داد كه امام رئوف را راضي به شهادت كرده است. شايد يكي از مشتاقترين روحهاي انسان معاصر به شهادت در جسم خسته حاج قاسم بود. اين همه اصرار مگر ميشود توسط قاضيالحاجات ناديده گرفته شود؟ حاج قاسم ميدانست خانواده دارد و سخت به آنها علاقهمند بود. به سرنوشت كشورش علاقهمند بود و نقش خود را در محافظت از ايران و انقلاب و اسلام و جهان اسلام و مبارزه با استكبار و عوامل آنها ميدانست، اما با اين همه اين را هم ميدانست كه ديگر نميتواند بماند و تواني براي ماندن ندارد و خدا هم دعاي مكررش را مستجاب كرد و او را به سوي خود خواند در جمع مقربين و پاكباختگان. پاي طلب انسان كه راه بيفتد به مقصد ميرسد و او رسيد. با بدني تكهتكه شده، سوخته و با دستان و پاهايي قطع شده از بدن كه يعني معشوق او را شرحه شرحه ميخواست. قاسم مدتها بود كه رفته بود و جسم خودش را به سختي به دنبال روح رفته و بيقرارش براي وصال يار ميكشيد. از اين پس به فيلمهايي كه از او باقي مانده دقت كنيد. شما هم مثل من باورتان ميشود كه حتي اگر همه ميخواستند بماند و كمك كارشان باشد، ديگر نميتوانست بماند. قاسم نهتنها شوق ماندن نداشت؛ بلكه آنقدر براي نماندن گريست تا به او اذن رفتن دادند. هر انساني قيمتي دارد. قيمت ماندن براي بعضي اين است كه به هر قيمت بمانند؛ حتي به قيمت رفتن ديگران! از نظر من قيمت حاج قاسم در اين بود كه نميخواست بماند.
نمود بيشتر تروريسم دولتي
پس انتظار ميرود در اين برهه نيز با ادامه همين مسير و بدون اينكه بخواهيم وارد بازيهاي اسراييل و امريكا و فرماندهان جنگطلب آنها كه به دنبال بهانههايي براي شعلهور كردن جنگ با ايران هستند از مسير حقوقي و قانوني، حقوق كشورمان و تاوان خون شهيد بزرگ و قهرمان ملي خود را بگيريم. اما گذشته از اين مسائل، سردار سليماني بدون شك پرچمدار مبارزه با تروريسم در منطقه و حتي جهان بوده و هست. شخصيتي چنان بزرگ كه همچنان بسياري از كشورهاي جهان به نامش حساسيت نشان ميدهند. كه اگر نبود، امروز ما شاهد حذف بسياري از داعش و جريان افراطي ديگر در منطقه و آرامش حاكم بر آن نبوديم. با اين وجود پرچم مبارزه با تروريسم همچنان توسط ايرانيان بالاست و ايران باز هم پيشگام در عرصه مبارزه با اين پديده شوم جهاني است. آن هم با تقديم صدها و هزاران شهيد مانند سليمانيها كه هيچگاه نامشان از صفحات تاريخ اين مرز و بوم پاك نخواهد شد.