• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

عامليت گم‌ شده اصلاح‌طلبان

عبدالكريم حسين‌زاده

در يادداشت پيشين درباره آسيب‌شناسي احزاب اصلاح‌طلب از منظر ارتباط آنها با جامعه و طبقه متوسط شهري نوشتم و اشاره كردم كه احزاب اصلاح‌طلب به نوعي نخبه‎گرايي افراطي و حلقه بسته مديريت دچار هستند و نتوانسته‌اند از افق بنيانگذاران خود فراتر بروند؛ زيرا خود آنها و نزديكانشان تا حدي بسياري مانع شده‌اند. اين وضعيت سبب شده كه احزاب اصلاح‌طلب از كاركردهاي اصلي خود ازجمله تربيت نيروي انساني كارآمد باز بمانند. دوستاني كه اين يادداشت را خواندند و ديدند، انتقادهايي را به آن مطرح كردند. فصل مشترك اين انتقادها عبارت از اين بود كه من شرايط عيني يا همان موانع و سنگلاخ‌هاي فعاليت احزاب اصلاح‌طلب در ايران را ناديده گرفته‌ام و نقدهايم جنبه آسماني دارد و نه زميني. در پاسخ به اين نقدها قصد دارم به آسيب ديگري در ميان روشنفكران اصلاح‌طلب اشاره كنم. اما پيش از آن بايد اشاره كنم كه من متوجه موانع ساختاري، سياسي، اجتماعي و فرهنگي احزاب در ايران هستم و به آنها توجه دارم و از قضا ماموريت مركزي اصلاح‌طلبان را برطرف كردن همين موانع مي‌دانم. همه ما مي‌دانيم كه ساختار سياسي حكومت ما يا دست‌كم بخشي از آن به هر دليلي براي فعاليت احزاب قدرتمند و فراگير فرش قرمز پهن نكرده و به رغم هزينه‌هايي كه از نبود احزاب قدرتمند براي كشور نظام سياسي به وجود آمده، تغييري در اين نگاه منفي به وجود نيامده و همين موضوع بر كليت فعاليت احزاب اصلاح‌طلب هم سايه سنگيني انداخته است. در همين زمينه معتقدم اصلاح‌طلبان بايد باب يك گفت‌وگوي سازنده را با حكومت باز مي‌كردند كه البته تاكنون اين ماموريت بر زمين مانده و برنامه‌ريزي موثري جهت تحقق آن انجام نشده است. اين را مي‌دانم كه ساختار اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران به اذعان بسياري از جامعه‌شناسان و علماي علوم انساني براي پيدايش و فعاليت احزاب چندان بستر همواري نيست. جامعه ايراني هنوز به لحاظ طبقاتي تعين كامل نيافته و تاخير فرهنگي در شكل‌گيري احزاب نيز در باورها و احساسات منفي به فعاليت احزاب در ايران نقش‌آفريني مي‌كند. اين را هم مي‌دانم كه روند شكل‌گيري احزاب در كشورهاي توسعه‌يافته سياسي و به عبارتي رسيدن به وضع موجود احزاب آنها زمان بسياري برده است و ما نبايد انتظارات امروز خودمان از احزاب را بدون در نظر گرفتن اين بازه زماني مطرح كنيم يا حتي بايد متوجه اين نكته باشيم كه تعريف، جايگاه و نقش احزاب در همين كشورها هم امروز تغيير كرده و به اين اعتبار بايد به عبرت‌هاي فعاليت احزاب در اين كشورها هم توجه داشته باشيم.

نكات ديگري را هم مي‌توانم درباره موانع ساختاري، اجتماعي و فرهنگي فعاليت احزاب در ايران بيان كنم اما اشاره من به موارد بالا هم به اين دليل بود كه به دوستان منتقد عرض كنم من در آسيب‌شناسي فعاليت احزاب اصلاح‌طلب به موارد كلان يا به عبارتي اكوسيستم فعاليت احزاب هم نظر دارم اما به عنوان يك اصلاح‌طلب بر اين باورم كه همه اين علل و اسباب بايد در خدمت انگيزه‌بخشي به فعاليت اصلاح‌طلبي در ايران باشد؛ و نه در خدمت توجيه وجود ضعف‌ها و آسيب‌ها. به عبارت ديگر ماموريت جريان اصلاح‌طلبي برطرف كردن همين موانع است و به همين دليل اعتقاد دارم يك اصلاح‌طلب بايد همزمان كه قطار اصلاحات را به جلو مي‌برد، زير چرخ‌هاي آن هم ريل بگذارد و از اساس، مسير همواري براي فعاليت‌هايي از اين دست در ايران يا هر نطقه‌اي از جهان وجود خارجي ندارد. درك اين موقعيت دشوار فعاليت اصلاح‌طلبانه است كه بايد چونان «شمشير داموكلس» بر گفتار و رفتار و تصميم اصلاح‌طلبان سنگيني كند و به آنها اجازه ندهد دچار باندبازي، ضدشايسته‌سالاري و نااميدي شوند؛ زيرا در غير اين صورت قطار اصلاح‌طلبي از حركت باز مي‌ماند و ادامه مسير هم براي آيندگان مسدودتر و تنگ‌تر خواهد شد. متاسفانه بارها ديده‌ام برخي دوستان اصلاح‌طلب مانند آقاي حميدرضا جلايي‌پور كه صبغه و سبقه دانشگاهي هم دارند در توجيه عملكرد ضعيف اصلاح‌طلبان در مقاطع زماني و موقعيت‌هاي مختلف به‌ ويژه ضعف‌هاي عملكردي و راهبردي از سال 92 تاكنون، مشتي علل و اسباب درباره ناهموار بودن مسير اصلاح‌طلبي در ايران را مطرح مي‌كنند اما پرسش من از دوستان اين است كه نقش عامليت و قدرت كنش انساني در اصلاح‌طلبي چه مي‌شود؟! و آيا اساسا بدون در نظر گرفتن آنها مي‌توان به اصلاحات باور و اميدي داشت؟! از نظر من عامليت به معناي توانايي تاثير گذاشتن افراد و گروه‌ها بر ساختارها و تغيير تدريجي آنها در راستا و جهت مثبت است. البته عامليت به اين مفهوم از ساختارهاي اجتماعي به ‌طور كامل رها و مستقل نيست و با درك آگاهانه و حتي با مدد گرفتن از بخش‌هايي از اين ساختارها سعي مي‌كند كه آنها را تغيير دهد اما اگر تمام باور ما معطوف به قدرتمندي ساختار و تاثير تام و تمام آن باشد، جايي براي فعاليت‌هاي اصلاح‌طلبانه باقي نخواهد ماند؛ بنابراين در عين حال كه زمينه‌ها و ساختارهاي محدودكننده فعاليت احزاب در ايران وجود دارد اما همان طور كه در يادداشت پيشين هم اشاره كردم، نمي‌توانم نقش موسسان و شخصيت‌هاي مهم احزاب اصلاح‌طلب فعلي را هم در ضريب نفوذ پايين اجتماعي آنها ناديده بگيرم. مگر اينكه برخي دوستان منتقد استدلال كنند، نقش و رفتار نامطلوب اين افراد در كوتاه ماندن سقف احزاب اصلاح‌طلب هم متاثر از ساختارهاست كه به نظر من با اين استدلال هم دچار يك تسلسل نااميدكننده ساختاري مي‌شويم و هم تير خلاصي نثار پيكر اصلاحات كرده‌ايم. در پايان بايد به اين موضوع مهم هم اشاره كنم؛ اصلاح‌طلباني كه هنگام انتخابات با تاكيد بر عامليت، مردم را به حضور و راي دادن و تغيير سرنوشت فرا مي‌خوانند، حق ندارند در روز پاسخگويي با يك منطق توجيهي تنها از قدرت تام و تمام ساختارها بگويند؛ چراكه ماموريت آنها اصلاح تدريجي همين ساختار است و نه تسليم شدن برابر آن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون