مولاناي زمانت را بشناس
اسماعيل اميني
شعري به نام محسن چاوشي منتشر شده است اما عجيب است كه خواننده، شعر خود را غلط ميخواند. به نظر ميرسد خواننده از اطرافيانش براي سرهم كردن اين سطرها كمك گرفته است. يكي از همان اطرافيان و يارانش نوشته است كه منتقدان اين شعر، چون نام چاوشي زير شعر است به آن حمله ميكنند و اگر بدون نام منتشر شده بود با شعر مولانا، برابرش ميدانستند و نيز اينكه منتقدان حرفهاي كلي ميزنند و به كاستيهاي مشخص شعر اشاره ندارند. حرفهاي درهم و برهم ديگري هم درباره معنا و بيمعنايي و محاكات نوشته است كه مصداق بارز پوچنويسي است.
من اين شعر را سطر به سطر مينويسم و در هر بيت فقط به يك كاستي اشاره ميكنم براي رعايت اختصار.
تاجگذاري كند آمده كاري كند
بت شكند شاه ما بندهنوازي كند
- اين بيت قافيه ندارد (كاري-نوازي) قافيه نيست.
ما بنوازيم نيز ناز بتِ بت شكن
بت بنوازد هر آن چنگ به سازي كند
- اين بيت آشفتگي نحوي دارد. در هر دو سطر فعل متعددي آمده (بنوازيم-بنوازد) اما مفعول اين دو فعل در جملات نيامده است.
آمده با قصد خود هر چه بت قادر است
با تبرش يك نفس دست درازي كند
- اين بيت هم آشفتگي نحوي دارد. فاعل جمله مشخص نيست. نقش نحوي جمله (هر چه بت قادر است) نيز مشخص نيست (دست درازي كند) چه معنايي دارد؟
خوي علي خوي او روي علي روي او
دست به زانو زند فتح اراضي كند
- اين بيت ترجيع است. در اين بيت معناي (دست به زانو زند) با ساير مفاهيم سازگاري ندارد. خوي علي و فتح اراضي چه ربطي دارد به (دست به زانو زند؟)
تيغ كشاند به هر كس كه به ناحق گرفت
عدل كشاند به هر قصد به قاضي كند
- هر دو مصراع آشفته است (كه به ناحق گرفت) عبارتي است كه ميخواهد درباره (هر كس) توضيح بدهد. اما اين عبارت بيمعنا و نارساست.
دو جمله مصراع دوم نيز هر دو بيمعناست.
سر بزند آنكه را خون خلايق مكيد
آب رخ مردمان ريخته؛ بازي كند
- (كه) مفعول جمله است اما انگار سراينده آن را با (كه) حرف ربط وابستگي جمله پايه و پيرو اشتباه كرده است.
مصرع دوم كاملا بيمعناست دو جمله توضيحي براي (آن كه) كه خودشان هيچ معنايي ندارند.
باز بگيرد خود آن آه دل مردمان
خود دل ايتام را آمده راضي كند
- (خود) در هر دو مصراع، زايد است و فقط وزن را پر كرده است. باز گرفتنِ (آن آه دل مردمان) نارسايي معنايي دارد.
در نگشايد به آن ذات كه پهلوي خلق
ميشكند دم به دم بعد نمازي كند
- (در نگشايد به آن ذات) آشفتگي معنايي دارد.
تيغ به فرقش زنيد شير به زهرش كنيد
شير خدا باز خود بندهنوازي كند
- (بندهنوازي) مختص خداي متعال است.
لافتياي پدر لافتي جز شما
فزّتُ بربك علي فرق تو را ميخرم
- مصراع اول اشكال وزني دارد. معناي مصراع دوم (خريدن فرق امام) موهن است.
هم چو برادر، شهيد دست و سرم آن او
زهر بنوشم شها بنده شهيدت شوم
- مصراع اول آشفتگي نحوي و نارسايي معنايي دارد. قافيه بيت (ميخرم-شوم) غلط است.
بنده سرافكندهام در گذر از نطفهات
قول دهم چون شما شير خدايي روم
- معناي مصراع اول موهن است. (قول دهم) در تنگناي وزن اينچنين ذوقستيز شده است.
شبه علي ميرود اصل به ما ميرسد
دست خدا بر سرم او برسد در برم
- (او برسد در برم) غلط بارز نحوي و زباني است. از تعريض (شبه علي) هم درميگذرم.
شبه پيمبر كلان جامه تن همچو آن
جامه دران خواهمش از سر او نگذرم
- (كلان) در مصراع اول بيمعناست. (جامه تن) حشو قبيح است. (همچو آن) مرجع ضميرش مشخص نيست.
(جامه دران) در شعر عرفاني از نشانههاي وجد و شور و حال است اما سراينده آن را به عنوان يكي از روشهاي مجازات به كار برده است.
بازار ابتذال، تقليد، جعل و دروغ رونقي دارد. صداي ساختگي، حنجره الكترونيكي، عرفان مشتريپسند، موسيقي سنتي زرد، داريوش دست دوم، ابي دروغين، سياوش قميشي جعلي، گلپاي طرح ژنريك، فرهاد مهراد تقلبي و... تا بيايد برسد به مولاناي دروغين و سرودههاي پوچ و آشفته و پرغلط با زباني الكن و درونمايهاي سخيف.
و از همه شگفتتر، رواج اين جمله # مولاناي زمانت را بشناس
با يدالله با تيغ علي، ذوالفقار
سينه گردن كشان اذن دهد ميدرم