تولد نابغه
مرتضي ميرحسيني
آنهايي كه مريم ميرزاخاني را از نزديك ميشناختند ميگويند هم بسيار فروتن بود و هم بسيار بيشتر از آنچه به نظر ميرسيد جاهطلب. از همان جنس جاهطلبيهايي كه مرحوم عبدالحسين زرينكوب آن را «جاهطلبي مشروع اهالي علم» ميخواند. سختكوش و در كارش جدي بود و ميتوانست ساعتها، بيوقفه درباره موضوع يا مسالهاي فكر كند. منظم و در پيگيري برنامههايش بسيار جدي بود و ذهن خود را درگير حاشيهها و مسائل گذرا نميكرد. عمر كوتاهي داشت و با آن مرگ زودهنگام، حسرت تلخي براي خيليها ـ كه بيشترشان تازه بعد از مرگش او را شناختند ـ باقي گذاشت. سال 1356 در چنين روزي در تهران متولد شد و اگر به آنچه دربارهاش نوشتهاند استناد كنيم، رياضي را از دوره دبيرستان جدي گرفت و نبوغش را در اين عرصه به كار انداخت. تحصيلات دانشگاهياش را در دانشگاه صنعتي شريف شروع كرد اما بعد از پايان دوره كارشناسي به امريكا رفت و زندگي علمياش را در هاروارد پي گرفت. آنجا بود كه دكترا گرفت. چند سال هم در پرينستون تدريس و مطالعه كرد و در آخرين جابهجايي حرفهاياش، سپتامبر 2008 به استنفورد رفت. ميرزاخاني جوايز زيادي بُرد كه مهمترين و مشهورترين اين جوايز، جايزه معتبر فيلدز بود. همان كه اغلب اوقات از آن به نوبل رياضيات ياد ميكنند. اما از همه اين جوايز و افتخارات مهمتر اين بود كه احترام بزرگان و اساتيد شاخص رياضي را در گوشه و كنار دنيا كسب كرد و در همان سالهاي جواني به جمع آنان راه يافت. رامين تكلو، استاد رياضي دانشگاه ايلينوي شيكاگو، احتمالا درست ميگفت كه اگر مريم ميرزاخاني جايزه فيلدز را هم نميگرفت، باز آنقدر مشهور و معتبر بود كه در ميان رياضيدانان مطرح جهان جاي بگيرد. بيست ساله كه بود (سال 1376) در حادثه سقوط اتوبوس دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف با مرگ چهره به چهره شد اما از آن فاجعه- كه به زندگي هفت دانشجوي ديگر پايان داد- جان به در برد. در بيست و دومين دوره مسابقات رياضي دانشجويي اول شده بودند و اتوبوسشان از اهواز به تهران برميگشت كه جايي در مسير راه به دره سقوط كردند. مرگ نشانش كرده بود، اما او بياعتنا به آن، دو دهه ديگر زندگي كرد. روياهايي را كه در سر داشت آن سوي دنيا پي گرفت و به فراتر از آنچه ممكن به نظر ميرسيد دست يافت. در امريكا ازدواج كرد و چندي بعد دختري به دنيا آورد كه آناهيتا نام گرفت. تابستان 1396 خبر تشديد بيمارياش منتشر شد و رسانهها نوشتند كه او در بيمارستان بستري است. سرطان به مغز استخوانش رسيده بود و ديگر اميدي به بهبود حالش وجود نداشت. همان روزها از دنيا رفت. در يادم هست كه بعد از مرگش حرفهايي درباره علاقه يا بيعلاقگي او به ايران و نيز ترديدهايي راجع به جايگاه واقعي او در رياضيات به ميان آمد. حتي زندگي و مرگش را- برخيها از اين سو و برخي ديگر از آن سو- به مسائل سياسي پيوند زدند، طبق معمول دو جبهه شكل دادند و به يكديگر تاختند. تاريخ مصرف اين حرفهاي حاشيهاي همان روزها به پايان رسيد و خدشهاي، ولو كوچك به نام ميرزاخاني وارد نشد. حالا روز تولدش را روز جهاني زن در رياضيات مينامند، زيرا او نخستين زن برنده جايزه فيلدز بود.