ميراث يك شهر
محمود آموزگار
چند روزي است كه خبر اشتياق بسازوبفروشها درباره خريد خانه مرحوم بهآذين، قابل توجه شده است. خراب كردن خانهها به قصد ساخت خانهاي جديد اتفاقي است كه بارها شاهد آن بودهايم. چه منزلي كه مربوط به يكي از مشاهير است و چه ساختمان زيبا ي قديمي. همين موضوع ما را به ملتي تبديل كرده است كه معروفيم به خرابكاري سريع ساختمانها. آن هم با توجه به سابقه تاريخي و انبوهي از فضاها و ساختمانهاي بهيادماندني كه ميتوان آنها را به عنوان بخشي از تاريخ استفاده كرد. شما ميتوانيد در مسكو به خانه پوشكين يا در فرانكفورت به بازديد خانه گوته برويد و دريابيد هر هنرمندي به چه شكل زندگي ميكرده. اينها از موضوعات مهمي است كه هم ميتواند جاذبه توريستي داشته باشد و هم از لحاظ هويتي بسيار مهم است. قانون اين ماجرا چنين است كه وقتي سازمان ميراث فرهنگي جايي را به عنوان ميراث فرهنگي شناسايي ميكند طرحي روي آن قرار ميدهند؛ به اين معنا كه آن محل قابل فروش و نقلوانتقال نيست. اما معمولا وجهي كه براي خريد چنين املاكي اختصاص ميدهند با قيمتي كه ارزش آن ملك در بازار تفاوتهاي جدي دارد. خود همين ماجرا ورثه را كه شايد آنها هم به نوع خود گرفتاري دارند به اين وا دارد كه تا جايي كه ميتوانند با چنين تصميمي مقابله كنند و سعي خود را ميكنند كه ملك را از پوشش ميراث فرهنگي خارج كنند. اين اتفاق را ميتوان مجموعهاي از تناقض دانست. ناگفته نماند كه تجربههاي زيادي هم در نگهداري منازل هنرمندان داشتهايم. براي مثال منزل سيمين دانشور و جلال آلاحمد امروز تبديل به موزه شده است. حتي در دورهاي براي نگهداري آنجا مسوولي لحاظ شد و كتابهايي خريداري كردند تا كارهايي را در آنجا شكل دهند. از اين دست نمونهها هست و ميتوان از آنها نام برد. از آنجايي كه چنين اتفاقاتي نماد شهر به حساب ميآيد در شهرداري بودجههايي براي چنين كارهايي موجود است.