عارفي در دنياي زنگار گرفته
غلامرضا عليزاده
امام خميني (ره) شخصيتي چندجانبه داشتند و از ويژگيهاي گوناگوني برخوردار بودند؛ به گونهاي كه تاريخ، شخصيتي به جامعيت ايشان كمتر به خود ديده است. يكي از ابعاد شخصيتي حضرت امام (ره) كه در حجاب چهره سياسي ايشان قرار گرفت و در نتيجه چنانكه شايسته است بر نسل معاصر آشكار نشد، چهره عرفاني ايشان است. امام(ره) با آثار اغلب عارفان بزرگ آشنا بود و ديدگاههاي - عرفاني آنان را در بيشتر آثار خويش- از جمله «مصباح الهدايه»، «شرح دعاي سحر»، «سر الصلوه» و «آداب الصلوه» - بازتاب داده، در كنار اجتهادهاي عرفاني خويش و ديدگاههاي مستقل و درخور توجهي كه خود در اين راه داشتهاند، از انديشههاي عرفاني آن بزرگان بهرههاي فراوان بردهاند. اهميت اكابر عرفان نزد حضرت امام، آنچنان بود كه در نامه تاريخي خويش به گورباچف، وي را دعوت به خوانش آثار عرفاني محيالدين عربي ميكند. موضوع عرفان، خداشناسي است كه از طريق تهذيب نفس و شهود قلبي صورت ميگيرد و منجر به يك معرفت شهودي و علم حضوري ميشود. منابع غني عرفان چيزي نيست جز قرآن كريم و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كه مفسران حقيقي قرآن و كتاب خداوند هستند. انسان فطرتا طالب كمال است و اين كمالخواهي او، نشانه وجود كامل مطلق در هستي است. رسيدن به باطن و حقيقت ميسر نميشود مگر از طريق عمل به تكاليف و عبادات شرعيه و راه شهود قلبي، عمل به فروعات فقهيه و احكام شريعت است. براهين عقلي در علوم، مرحله اول رسيدن به معرفت شهودي است و بين اين دو هيچ تعارضي وجود ندارد.
عرفان مثبت از نگاه حضرت امام (ره)
از نگاه حضرت امام (ره)، عرفان راستين و مثبت آن است كه هرگز به وانهادن دستورهاي شرع و تكاليف ديني نينجامد و جاذبههاي سير و سلوك عرفاني به كم فروغي نور شرع منجر نشود. ايشان در اين باره چنين ميفرمايند: «بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نميشود، مگر آنكه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت و تا انسان مودب نشود به آداب شريعت حقه، هيچ يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود و نور معرفت الهي در قلب او جلوه نكند و علم باطن و اسرار شريعت از براي او منكشف نشود و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه به ترك ظاهر علم باطن پيدا شود؛ يا پس از پيداش آن، به آداب ظاهره احتياج نباشد و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت و مدارج انسانيت. انسان شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند و ظاهرش ظاهر رسول اكرم (ص) باشد و تأسي به آن بزرگوار بكند در جميع حركات و سكنات و در تمام افعال و تروك.»
مراحل سفرهاي عرفاني سالك : سالك براي رسيدن به مقامات عرفاني و معرفت تام، سفرهايي پيشرو دارد كه عرفا از آن به «اسفار اربعه» ياد ميكنند. اين سفر، نوعي هجرت و مسافر اين سفر، مهاجر اليالله است؛ «و منْ يخْرُجْ مِنْ بيتِهِ مُهاجِراً إليالله و رسُولِهِ».
مراحل اسفار اربعه كدامند؟ : 1. سفر از خلق به سوي حق: در اين مرحله، كوشش سالك اين است كه از طبيعت و حجابهاي مختلف عبور كرده تا به ذات حق واصل شود و جمال حق را نظاره كند.2. سفر از حق به سوي حق به وسيله حق: عارف در اين مرحله، پس از آنكه ذات حق را شناخت، به كمك خود او در اسماء و صفات او سير ميكند.3. سفر از حق به سوي خلق: سالك در اين مرحله، در افعال حق سير ميكند.4. سفر از خلق به سوي خلق به وسيله حق: در اين سير، سالك به ارشاد، هدايت و دستگيري مردم و رساندن آنها به حق ميپردازد. در واقع؛ كمتر عارفي توانست به اين مرحله گام نهد و داراي چنين آثاري از خود باشد چراكه مباني فكري و عرفاني آنان، مبتني بر انزوا و درونگرايي بوده است.
شرح مجاهدت عرفاني حضرت امام(ره) در سفر چهارم: يكي از شگفتآورترين و تاملبرانگيزترين اسفار اربعه؛ سفر چهارمين است. در سفر چهارم، سالك و عارف از حق به سوي خلق باز ميگردد و صفات و اسماء و آثار مخلوقات را مشاهده ميكند و راه بازگشت آنان را به سوي حق مييابد و خلق را نيز به سوي حق حركت ميدهد. اين ويژگي سفر چهارم است كه آن را از سفرهاي سهگانه قبلي متمايز ميكند. پس از آنكه سالك اليالله سه سفر از اسفار مذكور را پيمود و به سفر چهارم رسيد، بايد دست خلق را بگيرد و زمينه سلوك آنها را نيز فراهم كند و تا چنين نكند، نه تنها سفر چهارم پيموده نميشود، بلكه سه مرحله قبل هم بياثر و تباه ميشود؛ چون مبارزه با ماديات و تنظيم آن به شكلي كه مانع سلوك اليالله نباشد، اصل اولي مرد راهرو وحي باشد. امام راحل در ميان عارفان و سالكان، از ويژگيهاي خاصي برخوردار است كه او را از سايرين ممتاز ساخته است. اغلب عارفان پس از پيمودن سفرهاي معنوي، در سفر چهارم نتوانستند خلق پيرامون خويش را در اين سير و سلوك همراه سازند و موانع را از سر راه آنان بردارند چراكه عرفان آنها و سير و سلوك آنها مبتني بر انزوا و درونگرايي بود. اما امام راحل در سفر چهارم موفق شد كه مردم را با معارف بلند توحيدي آشنا سازد و مردم را نيز عرفاني كند؛ بهگونهاي كه آنان جز رضايت دوست را نميپسنديدند و همه چيز خود را حاضر بودند به پاي او فدا كنند. اين واقعيت، پس از انقلاب اسلامي و در زمان حيات آن بزرگوار به خوبي روشن و آشكار بود.امام راحل در سفر چهارم - كه مردي الهي شده بود و راههاي سلوك اليالله را به خوبي ميدانست و به مصالح و مفاسد مردم آگاهي يافته بود - براي برداشتن موانع، در مقابل طاغوت زمان خود ايستاد و مشغول مبارزهاي بزرگ شد و در نهايت، با استعانت و عنايت الهي كه حمايت گسترده مردم را به همراه داشت، پيروز شد. مهمترين ويژگي عرفان حضرت امام را مي توان در جدانايافتگياش از سياست و ساحت اجتماعي نام برد. آيتالله جواديآملي كه خود يكي از حاملان نامه امام به گورباچف و شارح آن بود، در خصوص اين ويژگي حضرت امام ميگويند: «امام راحل شاخصهاي داشتند كه نه طريقتيان داشتند و نه شريعتيان و نه حقيقتيان؛ چون شريعتيان ميگفتند: شريعت منهاي سياست است و طريقتيان ميگفتند: طريقت منهاي سياست است و حقيقتيان هم باورشان اين بود كه حقيقت، منهاي سياست است ولي امام امت، هم سخن مرحوم مدرس را فرمود كه «شريعت و ديانت ما عين سياست است.» اهتمام و توجه حضرت امام به عرفان تا بدان جا بود و اهميتي سترگ داشت كه در وصيتنامه سياسي - الهي خويش نيز ارادتشان را به ادعيه و مناجاتهاي شعبانيه و ديگر منثورات عرفاني پنهان نكردند. خدايش رحمت كناد كه مصداق عينيتيافته يك عارف كامل در عصر دنياي زنگار گرفته بودند. يكي از فرازهاي دعاي پر فيض شعبانيه كه حضرت امام علاقه ويژهاي بدان داشتند؛ ترجمه اين فراز از اين است: خدايا! كمال دلبستگي به خودت را به من عطا فرما و ديدگان دل ما را با پرتو نورانيت نظرش به سوي تو، نوراني فرما تا ديده دلها حجابهاي نور را بدرد و به معدن عظمت و بزرگيات برسد و روحهاي ما را به درگاه عز قدس تو درآويزد.»
پژوهشگر حوزه دين و تاريخ
منابع در دفتر روزنامه موجود است