• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4660 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۳ خرداد

رومينا و جهان‌هاي خيالي ما

رضا كلاهي

در چند روز گذشته، موضوعي درباره رومينا ذهن مرا مشغول كرده بود و قصد داشتم چيزي بنويسم، اما تلخي ماجرا توان وارد شدن به موضوع را از من گرفته بود. موضوع آن بود كه فضاهاي رسانه‌اي پر شده است از «صدور احكام». چيزي كه جاي آن خالي است «انديشيدن عميق» به موضوع است. اصولا چه اتفاقي افتاد؟ چرا چنين اتفاقي افتاد؟ در چه صورت اين اتفاق مي‌توانست رخ ندهد؟ پيامدهاي وقوع اين رخداد چيست؟ 

و بالاخره اينكه با اين اتفاق چگونه بايد مواجه شد؟ (مواجه شدن يعني قضاوت كردن و اقدام كردن). چه قضاوتي درباره واقعه رواست و به دنبال آن قضاوت، چه اقدامي مناسب است؟ اين نكته (يعني چگونگي مواجهه با رخداد) آخرين پرسش است كه تنها در انتهاي سلسله‌اي از پرسش‌ها مي‌تواند پاسخ يابد. اما در فضاي رسانه‌اي اين روزها، اولين و آخرين پرسش است. گويا همه ‌چيز واضح و روشن است و بايد اقدام كرد. اما هر حكمي (هر قضاوتي) در اين واقعه به دو نقطه اشاره مي‌كند: يكي وضع مطلوبي كه ستايش مي‌شود؛ دوم وضع موجودي كه نكوهش مي‌شود. اما «وضع موجود» چيست؟ در صدور هر حكمي، دقيقا چه چيزي را نكوهش مي‌كنيم؟ تصور من اين است كه آنچه نكوهش مي‌شود، تصوير خودساخته‌اي است كه قضاوت‌كننده در ذهن خود دارد. در فقدان شناخت از وضع موجود واقعي، ما يك «وضع موجود خيالي» را نكوهش مي‌كنيم و اين نكته در شناخت واقعيت «وضع موجود» بسيار حايز اهميت است. به اينجا كه مي‌رسيم، پرسش دومي پيش مي‌آيد: «وضع موجود خيالي» ما چيست؟ وضع موجود خيالي ما، برآيند تنش‌ها و هيجانات و رنج‌هاي دروني ماست. ما وضع موجود واقعي را قضاوت نمي‌كنيم، ما شكنجه‌گران دروني خود را قضاوت مي‌كنيم. در قضاوت كردن درباره هر رخداد فاجعه‌باري بي‌درنگ مجموعه‌اي از محروميت‌ها، سركوب‌ها، آزارها و فقدان‌هاي تاريخ زندگي خود را درون يك «وضع موجود» خيالي فرا مي‌افكنيم و او را به عنوان «متهم» زير تيغ قضاوت و ناسزا مي‌بريم. چيزي كه غايب است، «تامل عميق» درباره ماجراست. پرسش اصلي كه پرسيده نمي‌شود آن است كه اتفاق، در چه «موقعيتي» (به معناي پديدارشناسانه) رخ داده است؟ عناصر اين موقعيت كدامند؟ چه هم‌پيوندي ميان كدام عناصر مي‌تواند منجر به چنين رخدادي شود؟به اين ترتيب اگر مجموعه قضاوت‌هايي كه درباره موضوع شده است را نيز بخشي از «موقعيت» بدانيم، موقعيتي كه در كليتش بايد «قضاوت» شود (يعني خود قضاوت‌هاي صورت گرفته هم به عنوان بخشي از موقعيت بايد مورد قضاوت قرار گيرد)، در آن‌صورت با دو نوع «وضع موجود» طرفيم. براي شناخت «وضع موجود» (و بنابراين «قضاوت» درباره آن) بايد هر دو نوع وضع موجود را شناخت: وضع موجود واقعي و وضع موجود خيالي. براي شناخت «وضع موجود واقعي» پرسش از چيستي «موقعيت پديدارشناسانه وقوع قتل» خالي است: «پدر» (قاتل) كيست و چه شخصيتي دارد؟ چه تحصيلاتي؟ در چه شرايط رواني به سر مي‌برد؟ مادر كيست؟ چه تحصيلاتي؟ چه ويژگي‌هاي رواني؟ دختر كيست؟ چه ويژگي‌هاي رواني؟ آيا آنچه رخ‌ داده، چنانكه خيل تصويرسازي‌هاي رسانه‌اي به ما مي‌گويد، واقعا يك «قتل ناموسي» است؟ يا يك دعواي خانوادگي ميان پدري رواني و دختري ترس‌خورده؟ آيا دختر به دليل دوستي با پسري از خانه فرار كرده يا در واقع به كمك پسري از دست يك پدر رواني فرار كرده؟ اگر قتل ناموسي است، وجه مذهبي آن چه اندازه پررنگ است و چه ‌اندازه فرهنگ سنتي منطقه (كه الزاما مذهبي نيست) در آن دخالت دارد؟ آيا شبكه روابط اجتماعي كه چنين قتلي در درون آن مي‌تواند اتفاق بيفتد، از مجموعه خانواده (پدر-مادر-دختر-پسر) فراتر مي‌رود و وسيع‌تر مي‌شود؟ كدام شبكه وسيع‌تر؟آيا اصلا موضوع «تعصب» است يا چنانكه برخي گفته‌اند «غيرت»؟ يا پاي موضوعات ديگري در ميان است؟ و اين فهرست پرسش‌ها را مي‌توان همچنان ادامه داد. مهم است كه «قضاوت» بايد مبتني بر شناخت باشد. قضاوت‌هاي موجود هم البته مبتني بر نوعي از شناخت است كه بدون آن هيچ قضاوتي ممكن نمي‌بود. روايتي پشت اين قضاوت‌ها وجود دارد كه آنها را ممكن مي‌كند. روايت‌هايي كه درون هر يك از آنها مجموعه‌اي از داده‌ها وجود دارد كه مدعي «شناخت» وضع موجود هستند. مثلا يك روايت مي‌تواند اين باشد: «دختري عاشق پسري شده. فرهنگ متعصب خانواده اجازه اين دوستي را نداده. دختر با پسر از خانه فرار كرده. پليس دختر را دستگير كرده و تحويل خانواده داده. پدر متعصب، دختر را به قتل رسانده». اين روايت دو دسته از قضاوت را ممكن مي‌كند: دسته اول بر پايه مشروعيت عشق ميان دختر و پسر، فرهنگ تعصب مذهبي‌اي را تخطئه مي‌كند كه چنين عشقي را ممنوع مي‌داند. دسته دوم، بر پايه ممنوعيت عشق ميان دختر و پسر، فرهنگ «ولنگاري» را تخطئه كرده كه چنان روابطي را عادي مي‌كند. اما در همين زمان روايت ديگري هم در فضا مي‌چرخد كه نوع ديگري از قضاوت را ممكن مي‌سازد. در اين روايت دوم: «دختري كه چهار سال زير سن قانوني قرار دارد، باكمك پسري كه ده سال بزرگ‌تر از سن قانوني است از خانه فرار كرده». قضاوت: تخطئه رابطه اين دختر و پسر. مقصر اصلي پسري است كه با يك كودك رابطه عاطفي و احتمالا جنسي برقرار كرده. اينها فقط براي مثال بود. دامنه پرسش‌ها و درباره چيستي «موقعيت واقعا موجود» و عناصر آن مي‌تواند بسيار گسترده‌تر از اين باشد و بر اساس تفاوت در وضع موجود، قضاوت‌ها مي‌تواند به ‌شدت متغير شود. اين تغيير حتي مي‌تواند تا آنجا پيش رود كه پدر را از اتهام قتل تبرئه كند.  اما شناخت «وضع موجود خيالي» هم به همان اندازه مهم است. براي شناخت «وضع موجود خيالي» بايد سراغ مجموعه قضاوت‌ها رفت. با تحليل آنها مي‌توان وضع موجود خيالي هر كس را شناخت. مجموعه قضاوت‌ها دو دسته‌اند. گرچه همه اصل ماجرا را محكوم مي‌كنند اما دو دسته حكم متفاوت صادر مي‌شود: يك دسته تعصب مذهبي يا سنتي را عامل فاجعه مي‌دانند. دسته ديگر اما ولنگاري فرهنگي‌اي را كه اجازه مي‌دهد دختري با پسري از خانه فرار كند، در بروز حادثه برجسته مي‌كنند. با ورود به جزييات اين دو دسته از قضاوت‌ها و تحليل تفصيلي آنها مي‌توان وضع موجودهاي خيالي هر يك از اين دو دسته قاضي را شناخت و در پس آن، رنج‌ها و محنت‌هايي كه سازنده آن تصويرهاي خيالي هستند را شناسايي كرد كه كار يك پژوهش تجربي است.
جامعه‌شناس

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون