• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4736 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۷ شهريور

احياي ديگرخواهي

محمد خيرآبادي

پشت چراغ قرمز ايستاده‌ام. گدايي دوره‌گرد به سمتم مي‌آيد. به چشمانم خيره مي‌شود و اوضاع نابسامان خود و بدبختي‌هايش را تشريح مي‌كند. در يك لحظه نگاهم را برمي‌گردانم. اما خيلي زود از كاري كه كرده‌ام، پشيمان مي‌شوم. نمي‌دانم چه بايد كرد. ممكن است فريبي در كار باشد. مي‌توانم فريبش را نخورم و به راه خود ادامه دهم يا نه، شيشه را بدهم پايين و پولي بدهم و خلاص. مي‌توانم او را نيازمند راستين فرض كنم و به‌ جاي 1000 توماني پاره، يك اسكناس 10 هزار توماني نو تقديمش كنم. اما كار درست كدام است؟ مي‌توانم شيشه ماشين را تا ته بدهم بالا و صداي موسيقي را زياد كنم. اما چگونه مي‌توانم عذاب بعد از آن را ناديده بگيرم و گوش‌ دل را به روي سرزنش‌هاي دروني ببندم؟ اگر او واقعا به كمك من محتاج باشد و من بي‌تفاوت نسبت به او، از انسانيت چه چيزي باقي مي‌ماند؟ نمي‌دانم كدام حرف درست است، حرف متكدي كه از سر عجز و ناتواني به ناليدن شبيه است يا حرف آنها كه مي‌گويند «اينها دست و پا دارند. بروند كار كنند مثل همه مردم. به اينها نبايد كمك كرد تا بيشتر نشوند»؟
 قاعده طبيعت و جوامع انساني اين است كه نفع فردي با نفع جمعي به ندرت يكجا جمع مي‌شود. كار قانون همين است كه به ضرب و زور، چسبي پيدا كند و اينها را كنار هم نگه دارد. جوامعي كه سعي مي‌كنند روابط و مناسبات را تا جاي ممكن به نحوي بچينند كه فرد با پيگيري منافع خود كمتر با منافع جمعي تعارض پيدا كند، البته جوامعي سالم‌ترند. اما همين‌ كه آزادي انسان را تا جايي كه به آزادي ديگران آسيب نرساند مجاز مي‌دانند، اعتراف به تضاد نفع شخص با منافع ديگران است. اينكه مي‌گويند جمع شدن ثروت در دست عده‌اي، خواه‌ناخواه عده‌اي ديگر را فقير مي‌كند، مصداق همين عدم همسويي نفع فردي و جمعي است. اينكه اين عدم همسويي از ذات زياده‌طلب انسان ناشي مي‌شود يا از عوارض زندگي اجتماعي است، بحثي مجزاست اما وجود چنين تضادي در درون انسان واضح و ملموس است. انساني كه مدام در وضعيت خودخواهي/ديگرخواهي ميان انتخاب نفع خود و نفع ديگران سرگردان است. گاهي در موقعيتي قرار مي‌گيرد كه انجام دادن كاري يا گفتن سخني نفع شخصي او را به همراه دارد، اما ممكن است منافع ديگران را تهديد كند، نه لزوما منافع مادي بلكه گاهي منافع رواني و معنوي. ممكن است ديگراني از آن كار يا آن سخن لطمه ببينند يا به هر نحوي مطلوب‌شان نباشد. در اين وضعيت انسان بايد ميان خود و ديگران يكي را انتخاب كند. بايد پاسخ دهد كه خود را ترجيح مي‌دهد يا ديگري را؟ مي‌تواند بگويد: «هر چه قانون اجازه بدهد همان را انجام مي‌دهم». اما واضح است كه قانون همه چيز نيست و به خصوص در بسياري از جوامع قانون نقص دارد و تضمين‌كننده نيست. آيا وجدان اخلاقي و انسانيت مي‌تواند منتظر قانون بماند؟ آيا پشت همان چراغ قرمز يا كنار خيابان مي‌توانيم به چشمان فرد نيازمند نگاه كنيم و همه چيز را به قانون حواله دهيم؟ البته تصميم‌گيري در لحظه اتفاق مي‌افتد و قضاوت در مورد آن به هيچ وجه عاري از بي‌انصافي نيست. در هر صورت انسان در لحظه‌اي كه بر سر دوراهي قرار مي‌گيرد يا از نفع خود مي‌گذرد يا نفع ديگري را زير پا مي‌گذارد. اين قطب‌هاي متضاد درون انسانند كه تا مدت‌ها انتخاب‌هاي ما را محاكمه مي‌كنند و هميشه ما متهميم كه چرا يكي را انتخاب و ديگري را قرباني كرده‌ايم؟ 
نكته مهم در شرايط حال حاضر اجتماعي اين است كه قطب ديگر‌خواهي به صورت پيش‌رونده‌اي در حال ضعيف شدن در برابر قطب خودخواهي است. گويي نسل ديگرخواهان در حال انقراض است. متاسفانه ديگر وجدان ما از كارهايي كه نمي‌كنيم و از رويي كه برمي‌گردانيم، درد نمي‌گيرد. «قانون، سيستم و مسوولان مربوطه بايد كاري بكنند، اما نمي‌كنند و من نمي‌توانم براي همه غصه بخورم». به همين راحتي و به همين صراحت موضوع را حل كرده‌ايم. از سوار نكردن كسي كه كنار خيابان در سرما ايستاده، چندان احساس بدي به ما دست نمي‌دهد. نپرسيدن حال اقوام و دوستان نيازمند را به هزار و يك مشكل خود، مرتبط مي‌دانيم. وقتي مي‌بينيم كسي مورد ظلم واقع شده براي بي‌خيالي‌مان توجيهات بسيار داريم. در چنين شرايطي لازم است به داد چشمه‌هاي كوچك ديگرخواهي برسيم، اگر هنوز در زندگي ما مي‌جوشند. شايد بهتر باشد دست در جيب كنيم و حتي به همان نيازمندي كه در مستحق بودنش ترديد داريم، كمك كنيم. فقط به خاطر اينكه ذره‌اي از شتاب خودخواهي بكاهيم و ديگرخواهي‌مان را زنده نگه داريم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون