سهم ما كدام است؟
مهرداد احمدي شيخاني
سعدي بيتي دارد بدين مضمون كه «كجا خود شكر اين نعمت گذارم/ كه زور مردمآزاري ندارم». شايد اين سخن سعدي از هر سخني روشنتر گفته باشد كه همه ما طالبان قدرتيم و نميدانيم چه نعمت بزرگي است كه قدرت در كفمان نيست، تا براي حفظ آن به آزار ديگران بپردازيم و لعن و نفرين خلق را در مقابل آن براي خود بخريم و چه لطف بزرگي شامل حال ما شده كه دستمان از قدرت كوتاه است. رفتن استاد بيبديل آواز ايران، محمدرضا شجريان، به گمان من تصوير همين بيت سعدي است. مردي بيقدرت كه نه تنها زور مردمآزاري نداشت كه چنان بود كه رفتنش عزاي عمومي شد، بيآنكه كسي براي رفتنش اعلام عزاي رسمي كند. مردي دور از قدرت و به دور از آزار مردم كه به پاس شكر اين نعمت كه به او ارزاني شده بود، مردم در عزايش نشستند و حقا كه حقش همين بود و هست و چه نعمتي داشت كه زور نداشت و چه دريغ بر آنهايي كه زور مردمآزاري دارند و لطف خدا از آنها برگشته است.
هر انساني قطعا دوستان و دشمناني دارد و حتما استاد سفركرده هم از اين قاعده مستثني نيست، قطعا مرگ او براي عدهاي يك اتفاق خواسته بوده، ولي همين كه كسي از اين خواستاران، سخني به رضايت نميگويد، نشان از آن دارد كه تحمل شماتت مردم چه سخت و دشوار است. كاش هميشه اين را متوجه ميشديم كه آنچه در انتظار و در پي ماست، همين نگاه مردم است و دريغ كه مردمآزاري، سنتي مرسوم است و گوش بر لعن و نفرين مردم بستن، بسيار ساده. قدرت شيرين است و شكر بر نداشتن زور و قدرت، طريق مردمان نيست. شايد اما براي صاحبان قدرت، لعن و نفريني كه پشت سرشان خواهد ماند ارزشي نداشته باشد و مهم نباشد كه جاي آدمي در قلب مردم هست يا نه. بسيار دشوار است كه همچون سعدي لب به سخن باز كنيم و از نداشتن قدرت، شاكر باشيم و البته دشوارتر آنكه، بيقدرت و زور، چنان كني و چنان باشي كه در دل مردم بنشيني و خبر مرگ منتظر و نه مرگ ناگهاني، اين همه اندوه به دنبال داشته باشد. مرگ سهم همه ما خواهد شد، آيا از لعن و نفرين مردم هم سهم خواهيم برد و در انتظار مرگ ما خواهند بود يا به نيكي يادمان خواهند كرد؟
داغدارانيم و شوقي نيست هم
عشق پنهان شد كلامي نيست هم
ديده پر آب است و ياران ميروند
اين سبو بشكست و جامي نيست هم
سوگ را نام سياوش كردهاند
در فراق دوست جاني نيست هم
از صدا افتاده ساز و هلهله
بانگ رحل است و جوابي نيست هم
رفته از جانم قرار از رفتنت
پير گشتيم و جواني نيست هم
ماندگاران جهاني تا كه هست
بر من باطل دوامي نيست هم
روزنامهنگار