چرا موسسان نهادهاي جامعوي هميشه شايسته تكريمند؟
رضا صميم
تاكنون نقدهاي بسياري به اقدامات، تاملات و نوشتههاي بزرگاني چون دكتر غلامعباس توسلي ايراد شده است. من بيآنكه بخواهم به خصوص در اين موقعيت كه فقدان جانسوز ايشان را تجربه ميكنيم، درباره صدق اين قبيل نقدها قضاوت كنم، مايلم اين نكته را تذكر دهم كه قضاوت منصفانه درباره افرادي چون دكتر توسلي تنها و تنها با پيش چشمداشتن شرايط بغرنجي ممكن خواهد بود كه او و همنسلانش در آن ميزيستند. من افتخار شاگردي مستقيم ايشان را نداشتم اما در روزگار دانشجويي با يكي از همنسلان و هممسلكان ايشان (دكتر فريدون وحيدا استاد بازنشسته جامعهشناسي در دانشگاه اصفهان كه عمرش دراز باد) موانست و مجالست بسيار داشتم و در باب دشواريهاي اشتغال به جامعهشناسي در عصري كه در آن «انقلاب فرهنگي» به وقوع پيوسته بود از ايشان بسيار شنيدهام. در زمانهاي كه دفاع از حيثيت مستقل علوم انساني و اجتماعي دانشگاهي در برابر مدعيان غيردانشگاهي آن مخاطرات بسيار داشت، دكتر توسلي و همنسلان ايشان- با هر انگيزهاي- از اين حيثيت مستقل دفاع كردند. دفاع آنهاست كه امروز امكان اشتغال من به جامعهشناسي را در دانشگاه مدرن ممكن كرده است.
من نسل ايشان را پيش از آنكه مدافع علوم انساني و اجتماعي بدانم، مدافع دانشگاه مدرن ميدانم. دفاع از دانشگاه مدرن، به مثابه نهادي جامعوي (Societal) يعني نهادي كه امكان انحلال اقتدار متجسد را فراهم ميآورد، آرماني قابل ستايش و تكريم است. دشمنان دانشگاه نيز از آنجا كه اين نهاد چنين امكاني را فراهم ميآورد با آن در ستيز دايمند و چه جدال دشواري است مقابله با كساني كه به اين ويژگي منحصربهفرد دانشگاه مدرن در ايران پي بردهاند. جدالي كه تا امروز نيز ادامه دارد و احتمالا در آينده نيز تا آنجا كه باشند كساني كه نفعشان در «صغارت» و بندگي مردمان باشد و نه در آزادي و بلوغ فكري ايشان، ادامه خواهد داشت.
دكتر توسلي و برخي از همنسلان ايشان مردان ميدان چنين جدالي بودند و از اين نظر تا ابد شايسته تكريمند. به ياد بياوريم در ميانه دهه 1360 شمسي، آنجا كه احتمالا كار دفاع از دانشگاه دشوارتر از پيش شده بود، ايشان و برخي دوستان و همكارانشان به تاسيس «انجمن جامعهشناسي ايران» همت گماشتند. تاسيس انجمن، از نظر من تلاش براي تعميم منطق مدرن دانشگاه به بيرون از آن بود. اينكه چنين آرماني يعني تعميم منطق مدرن دانشگاه به بيرون از حصارهاي آن، امروزه تحقق يافته يا به دليل وجود مقاومتها با اشكالات بسيار مواجه شده است، موضوع بحث من نيست. نكته قابل توجه در اينجا پيگيري آرمان دفاع از دانشگاه مدرن در قالب كمك به تاسيس و گسترش اجتماعات علمي مدرن است. امروزه حتي آنها كه به درست يا به غلط در كيفيت آثار مكتوبي كه از دكتر توسلي برجاي مانده است، تدقيق ميكنند نميتوانند سهم ايشان در پيگيري تحقق چنين آرماني را انكار كنند. نه اينكه توليد آثار با كيفيت و اصيل و نظريههاي برجسته و راهگشا اهميتي نداشته باشد ولي حداقل براي من به عنوان يك جامعهشناس «عمل موثر» در جهت دفاع از وجود نهادهاي جامعوي كه بيشك تنها پديدههاي نظاممند رهايي بخشند در شرايط ويژهاي كه اجتماع ما درگير آن است از اهميتي بسيار بيشتر از چنان توليداتي برخوردار است. نسل دكتر توسلي، در برابر نيروهاي سهمگين اجتماعياي كه كارشان چيزي جز مقاومت در جهت ايجاد تغييري بنيادين در وضعيت زندگي انسان ايراني نبود، به جدالي فرسودهكننده اقدام كردند (نتايج اين فرسايش را ميشد در نحوه زندگي و سلامت جسمي استاد فقيد در دهه آخر زندگاني ايشان به وضوح مشاهده كرد). اين جدال هنوز به پايان نرسيده ولي ديرزماني است كه گويا امثال من به دلايلي متعدد ديگر تمايلي به ادامه آن از خود نشان نميدهيم. اگر امروز دانشگاه ايراني در مقايسه با دورههاي پيشينش شاهد افول است نه به اين سبب است كه آثار، پژوهشها و نظريههاي با كيفيت و اصيل توليد نميشود، بلكه بيشتر بدين دليل است كه افرادي چون دكتر توسلي كه به جدال براي دفاع از حيثيت مستقل دانشگاه و علوم انساني و اجتماعي مدرن باور داشتند تعدادشان از انگشتان يك دست نيز كمتر شده است. هنوز هم بايد جنگيد ولي چنين جنگي نيازمند مرداني است كه آرمانخواه باشند و گويا عصر ما، عصر مرگ همه آرمانهاست. فقدان استادان آرمانخواه كه كارشان بيش از آنكه «علمي» باشد، «عملي» بود، ضايعهاي جبرانناپذير است. دكتر توسلي و همنسلان آنها به ما نشان دادند پر كردن رزومهها، حداقل در شرايط بغرنجي كه به خصوص اجتماع ايراني در آن به سر ميبرد، تنها كاري نيست كه از يك «دانشگاهي» راستين انتظار ميرود. كار يك دانشگاهي راستين جدال با دشمنان دانشگاه است و اين نيرويي بس عظيم ميطلبد. نيرويي كه نسل دكتر توسلي از آن، به دلايلي كه برشمردنش مجال بسيار ميخواهد، بهرهمند بودند ولي ما از آن نابهرهمنديم. پرسش محوري در اين موقعيت آن است كه چگونه ميتوان چنين نيرويي را بازيافت و آن را در جهت تداوم آرماني كه دكتر توسلي و همنسلانشان داشتند به كار گرفت؟ مساله اصلي امروز ما اين است كه چگونه ميتوان با دشمنان آزادي و دانشگاه جدال كرد نه اينكه چگونه ميتوان كتاب ساخت يا مقاله منتشر كرد. اميد من آن است كه در روزگار تجربه چنين فقدانهاي بزرگي، آرمانهاي انساني دوباره راه خود را بگشايند و ما را به دفاع تمام قد از خودشان ترغيب كنند.
استاديار موسسه مطالعات فرهنگي واجتماعي