به درد چه پاسخي ميدهيم؟
وجيهه قنبري
واقعيتهاي زندگي هميشه مطابق دل خواستههاي ما نيستند؛ همين ما را دچار «درد» ميكند. دلمان ميخواهد زندگي به دلخواه ما پيش برود. خوشيهايمان دائمي و عمر زيبايي و جوانيمان هميشگي باشد. براي همه خواستني باشيم، دوروبريهايمان هواي دلمان را داشته باشند و آرامش ماندگارترين همراهمان باشد. درونمان اما چيز ديگري ميگويد؛ هر بار اين صدا را ميشنويم كه زندگي روال با ثباتي ندارد و واقعيتها هميشه از روزهاي خوش خبر نميدهند. ميشنويم و اعتنا نميكنيم تا زماني كه لحظههاي ناخوشايند زندگي خودشان را به ما تحميل ميكنند و راهي جز رويارويي برايمان باقي نميگذارند. اين رويارويي براي همه ما يكسان نيست. هنگامي كه ميفهميم ميانه جواني و ميانسالي هستيم و چشم به هم بزنيم به كهنسالي رسيدهايم و يا زماني كه واقعيت آيينهاي ميگذارد و خطوط چهرهمان را نشانمان ميدهد و يا وقتي به ما يادآوري ميكند براي همه دوستداشتني نيستيم و «بله» جواب تمامي انتخابهايمان نيست، درد سراغمان ميآيد. درد كه ميآيد هر كدام يك جور پذيرايش هستيم. بعضيهايمان چشمهايمان را ميبنديم و گوشهايمان را ميگيريم، براي حس نكردن «درد»، انكار واقعيت را انتخاب ميكنيم و رنجي ماندگار را به جان ميخريم. واقعيت ناخوشايندهاي زندگي اما در انكارهاي ما از بين نميروند، ميمانند و ما را از انكار به خشم و چانهزنيهاي بينتيجه و بعد غم ميرسانند. ميتوانيم با اين غم سر كنيم و در افسردگي بمانيم و يا با پذيرفتن درد واقعيتها به رنج پايان بدهيم. زمان تحمل «درد» پذيرش واقعيت به گفته رفتاردرمانگرها در همه يكسان نيست. برخي از آنها معتقدند 1 تا 3 ماه طول ميكشد تا با «درد» نبودنها و نشدنها كنار بياييم. «درد» كه ديده شود، عمرش كوتاه ميشود اما انكار يا denial راهكار ناخودآگاهي است كه رنجمان را ماندني ميكند. توانايي مواجهه با واقعيتهاي ناخوشايند در همه ما يكسان نيست، جايي كه توان رويارويي را به تنهايي نداريم بايد دست ديگري را بگيريم. مشاوران متخصصي كه ما را از ميانه خيال و انكار به واقعيت برسانند.