مرد
حسن لطفي
محمود دولتآبادي داستاني به نام مرد دارد كه در آن نوجواني به نام ذوالقدر پس از گذراندن روزهايي دشوار در سن كم مرد ميشود. دولتآبادي در داستانش اين پرش و تغيير را آنقدر خوب توصيف كرده كه گذر زمان و ضعيف شدن حافظه هم نتوانسته آن را از يادم ببرد. ذوالقدر پوستين كهنه پدرش را ميپوشد و خودش را در آيينه شكسته آويزان بر ديوار ميبيند. احساس ميكند شانههايش پهن شده و پشت لبش مو در آورده است. چيزي حدود چهل و هفت سال بعد مهدي جعفري و مهين عباسزاده، فيلمنامهنويسان فيلم يدو، روايتگر پروسه مرد شدن پسري نوجوان در كوران زندگي شدهاند. فيلمنامه با آنكه اقتباسي است ربطي به داستان دولتآبادي ندارد. برداشت آزادي از داستان كوتاه زخم شير نوشته صمد طاهري است. با آنكه يدو در جنگ به بلوغ و رشد زودرس ميرسد شبيه كودكي ايوان تاركوفسكي نيست كه اين بلوغ به پيري و شكستگي ختم شود. يدو قهرماني ميشود كه قرار است حافظ چيزهايي باشد كه از پدر، مادر، عشق، همسايگان و جواني رزمنده به او رسيده است. رابطه مادر با بزش يكي از اين روابط عاشقانه است. بزي كه در روند داستان فراتر از حيواني شيرده ميشود. بز با پرداخت خوب فيلمنامهنويسان فيلم نشانه مهر، مادر، سرزمين و دلبستگيهاي آدمي ميگردد. دلبستگيهايي كه جنگ از آدمها جداشان ميكند. مهدي جعفري در مقام كارگردان و يكي از فيلمنامهنويسان به خوبي از اشيا، حيوانات، پرندهها و مكانها براي پيشبرد داستان فيلم بهره برده است. داستاني كه قرار به تاكيد بر حوادث ندارد و بيشتر ميخواهد بر درون آدمها، فضاسازي، موقعيت و... تاكيد كند. بازي خوب بازيگران فيلم (ستاره پسياني و ميلاد صويلاوي)، فيلمبرداري قابل قبول مرتضي نجفي، تدوين درست ميثم مولايي كه برآمده از كارگرداني خوب مهدي جعفري است و... باعث شده تا يدو همچون فيلم قبلي سازندهاش (بيست و سه نفر) فيلم صميمي و تماشايي شود. البته براي كساني كه در سينماي جنگ دنباله گلوله، تكتيرانداز و لحظات احساسي غليظ نميگردند. پايان فيلم و مرد شدن زودهنگام يدو نيز در موقعيتي نمايشي تصوير شده است. شايد اگر فيلم را تماشا كرديد مثل من از وقتي كه برايش گذاشتهايد حس خوبي داشته باشيد. اميدوارم اينطور باشد.