• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4870 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲ اسفند

پست كردن مِي

مرتضي ميرحسيني

شايد باوركردني نباشد، اما در گذشته، اوايل قرن بيستم بعضي خانواده‌ها فرزندان خودشان را با پست نزد اقوام‌شان مي‌فرستادند. البته فقط چند مورد ثبت ‌شده اين‌چنيني داريم و تا جايي هم كه مي‌دانيم اين كار فقط در امريكا، آن‌ هم در دوره‌اي كوتاه انجام مي‌شد. ماجرا تقريبا از زماني شروع شد كه شركت پست ايالات متحده پذيرش و تحويل در مقصد بسته‌هاي بزرگ پستي را به فهرست خدمات خودش اضافه كرد. قبل از آن، اين شركت فقط بسته‌هاي بسيار كوچك - در حد كاتالوگ و مجله - و پاكت‌هاي نامه را جابه‌جا مي‌كرد و تازه از اول ژانويه 1913 بود كه اين خدمت تازه ارائه شد. چند هفته بعد خانواده‌اي به نام بيگل (در برخي گزارش‌هاي به جا مانده: بياگو) نوزاد 10 ماهه خودشان جيمز را از باتاويا در اوهايو به خانه مادربزرگش - كه چند ده كيلومتر آن‌طرف‌تر بود - پست كردند. هزينه ارسال جيمز فقط 15 سنت شد، هر چند پدر و مادرش مجبور شدند 50 دلار براي بيمه مرسوله بپردازند. تمبرها را هم به لباس بچه چسباندند. خبر اين محموله عجيب پستي در چند روزنامه محلي منتشر شد، اما نه سروصداي زيادي به پا كرد و نه حتي واكنش خاصي را - چه در جامعه و چه در ميان مقامات دولتي - به دنبال داشت. اما مشهورترين نمونه به سال 1914 در چنين روزي برمي‌گردد كه دختربچه چهار، پنج ساله‌اي به نام شارلوت مي ‌پي‌يرستورف را از گرانگويل در آيداهو به خانه پدربزرگ و مادربزرگش فرستادند. طبق قرارداد بين شركت پست و راه‌آهن بايد مي‌ را در واگن مخصوص حمل بار مي‌گذاشتند اما او در تمام طول راه روي پاي مامور پست نشسته بود. ماجراي سفر مي‌ با مامور اداره پست آنقدر مشهور شد كه نسل پشت نسل درباره‌اش حرف زدند تا اينكه مايكل تانل سال 1997 قصه‌اي از روي آن براي بچه‌ها نوشت. قصه‌اش «پست كردن مِي» نام گرفت و كتاب پرفروشي هم شد. البته چه در مورد مي‌ و چه در نمونه‌هاي قبلي و بعدي، هميشه مامور پست يا دوست خانوادگي والدين بچه‌ها بود يا قوم و خويش نزديك‌شان محسوب مي‌شد. مثلا همين مي ‌را پسرعموي مادرش تحويل گرفت و در مقصد تحويل داد (در واقع او كارمند رده‌ بالاي اداره پست آن منطقه بود و به اعتبار او بود كه شركت پست، حمل اين بار نامتعارف را قبول كرد، وگرنه كسي حاضر به پذيرش مسووليت اين كار نمي‌شد). مي‌گويند - و شايد هم درست باشد - كه آنچه پدر و مادرها را به پست كردن بچه‌ها متقاعد مي‌كرد يكي اعتماد كامل آنها به اداره پست بود و ديگري قيمت پايين سفر براي بچه‌ها از اين طريق در مقايسه با روش‌هاي ديگر. اگر وزن بچه‌ها كمتر از 20 كيلوگرم بود، هزينه پست از خريد بليت قطار براي آنها ارزان‌تر مي‌شد. معمولا والدين اين كار را نمي‌كردند، اما به‌ هر حال تعداد پدر و مادرهايي كه چنين كردند آنقدر زياد شد كه پاي روزنامه‌هاي بزرگ را هم به ماجرا باز كرد. هر چند حتي در يك مورد هم اتفاق بدي براي بچه‌هايي كه پست مي‌شدند پيش نيامد، زير فشار نيويورك‌‌تايمز و لس‌آنجلس تايمز و واشنگتن‌پست بود كه مديران شركت پست مركزي رسما اعلام كردند از اين پس هيچ‌ كدام از دفاتر و شعبه‌هاي اين شركت، بچه يا هر موجود زنده ديگري را نمي‌پذيرد و چنين «بسته‌هايي» را جابه‌جا نمي‌كند و هر كدام از كارمندان پست هم كه از اين قانون سرپيچي كنند، اخراج مي‌شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها