راز مستدام بودن يك سايه
علي مسعودينيا
وقتي به شاعري چون هوشنگ ابتهاج ميرسيم و ميبينيم چندين دهه و چندين نسل همواره عزيزش داشتهاند و به او و شعرش به احترام نگريستهاند، بايد در شخصيت او و شعرش دقيق شويم تا راز اين دوام و موفقيت را دريابيم. در يك مرور اجمالي در مسير گشايش اين راز ميتوان به نكات روشنگرانهاي رسيد؛ شعر ابتهاج از يكسو از گنجينه غني آثار كلاسيك ادبيات ايران بنيه ميگيرد و از ديگر سو با الهام از شاعراني چون شهريار، در پي يافتن بياني ساده و بيپيچيدگي و امروزي است. در سويهاي ديگر، ابتهاج در برابر نيما و ايدههاي شعر نو گشادهرو و پذيرا جلوه ميكند و با افزودن آنها به زيباييشناسي آثار خود، هم در سرودههاي نيمايي و هم در غزلهايش، به ظرفيتهاي مدرن شگرفي ميرسد. اصلا همين كه تنها در قوالب كهن باقي نميماند و شعر نيمايي را هم پي ميگيرد خود نكته بسيار مهم و تاثيرگذاري است در ماندگاري او. در كنار اينها ابتهاج در مقام يك شاعر آزاديخواه و عدالتجو، انديشههاي برابريخواهانه و انساندوستانهاي را به درونمايه شعرش تزريق ميكند تا شعرش فارغ از زيبايي و لذت، حامل پيامي انساني و مفاهيمي اجتماعي باشد كه خاصه در بزنگاههاي بحراني تاريخ معاصر، كاركردي تهييجي و مبارزاتي مييابد و به اين ترتيب در دل و ذهن عموم تودهها نفوذ ميكند. ابتهاج اين تلفيق را با نوعي ميانهروي عقلاني به نتيجه ميرساند. او در هيچيك از اين رويكردهايش راديكال نيست؛ بلكه قصدش آشتي دادن و همنشاني ظريف و پذيرفتني آنهاست كنار يكديگر. چنين است كه نه در دام شعر قدمايي ميافتد و نه به كلي آن را پس ميزند؛ نه بر آموزههاي نيما چشم ميبندد و نه به كلي تسخير آنها ميشود و نه شعرش را از تعهد عاري ميسازد و نه از شعر خود شعار ميسازد. ثبات اين مشي در ابتهاج ستودني است و شايد عامل اصلي ماندگاري او. البته توجه عميق و درستش به موسيقي، به ادبيات كلاسيك و خاصه حافظ و نيز فراموش نكردن مردم ميهن پيوسته ملتهبش را نبايد از ياد برد. ماندگار باشد سايهاش بر سر شعر.