تناقضها از ما چه ميسازد؟
علي وراميني
مرد معروفي كه دايما در حال غذا خوردن است و رستوران معرفي ميكند را همه ميشناسيم. بسياري به نيكي از او ياد نميكنند و بعضي هم استمرار و تلاشش را ستايش ميكنند. مدتي است بيلبوردهاي تبليغي او سراسر تهران را فراگرفته است (از باقي كشور اطلاع ندارم). موضوع من در اين يادداشت نه شخصيت تستر معروف است و نه كسبوكارش، نقدي است به وضعيتِ عمق و كيفيت مداخله نهادهاي دولتي- حاكميتي در حوزه فرهنگ. ابتدا بايد به اين نكته اشاره كرد كه تستر باهوش است. رسانه را ميشناسد و دقيقا ميداند چه ميكند. براي همين است كه بايد پرسيد بيلبوردهاي هزينهبر براي او چه سودي دارد؟ تعداد بازديد روزانه هر كدام از آن تبليغها كه هزينه هنگفتي هم براي سفارشدهنده دارد، بيش از تعداد فالوئرهاي ميليوني او نيست. دنبالكنندگاني كه از همه ايران و بسياري از نقاط جهان هم هستند. او كه خود صاحب رسانه است و از همان رسانه شخصياش درآمد بسيار زيادي كسب ميكند، چرا به يكي از سنتيترين شيوههاي تبليغ روي ميآورد؟ به يك دليل ساده كه در مجراي پيچيدهاي تحقق مييابد؛ او با اين كار براي خود اعتبار ميخرد و اعتماد مردم را به خود جلب ميكند. بهخصوص در اين شرايط كه هجمههاي زيادي عليهش رخ داده اين بديل سنتي بسيار به او و جريانش كمك خواهد كرد.
وقتي مردم در يك سفر درون شهري چندينبار در بيلبوردهايي كه صاحب اصلي آنها يك نهاد رسمي عريض و طويل است، يك فرد، اتفاق، محصول و... را ميبينند، در ناخودآگاهشان يك اطميناني پيدا ميكنند كه حتي كمتر از ديدن پستي در اينستاگرام هوش انتقاديشان را فعال ميكند. ميدانيم در تبليغات علاوه بر چه گفتن، كه گفتن هم مهم است، هنوز بخش زيادي از مردم در حجيت مدعاي خود ميگويند كه تلويزيون گفته است. يعني صرف اينكه نهاد رسمياي سخني گفته باشد براي آنها حجيت دارد. تستر داستان ما احتمالا با عنايت به اين موضوع است كه براي بالا رفتن بيلبوردهايش كه تعداد كل بينندههاي آن از يك پست اينستاگرام خودش كمتر است، هزينه زيادي ميكند. از سوي ديگر دولت و ديگر نهادهاي رسمي در ايران خود را متوليان فرهنگ ميدانند و سياست بهگونهاي است كه مداخله در حوزه فرهنگ حداكثري است. ما تلويزيون غيردولتي نداريم، راديو هم. ديگر رسانهها هم كه هم بايد مجوز پيشيني بگيرند و هم تابع نظارتهاي پسيني باشند. تقريبا تمامي شبكههاي اجتماعي پرطرفدار دنيا هم جز اينستاگرام فيلتر شده است. اينها همه در سطح است كه تمامي مردم با آن مواجه هستند و زندگياش ميكنند. به تبع اين مداخله حداكثري، بيلبوردهاي كلانشهر تهران هم بينظارت رها نشده است. خاطرتان باشد چند سال پيش يكي از مديران خوش سليقه شهرداري براي 2 هفتهاي تهران را به يك گالري تبديل كرد تا مردم جاي يخچال و آبميوه چند صباحي در شهر نقاشي كمالالملك و رامبراند ببينند، مدير وقت براي اين كار مورد انتقاد شديد نهادهاي نظارتي قرار گرفت. غرض اين است كه هيچ چيز در اين كشور بيمتولي نيست، اگر ميبينيم كه بيلبورد كسي كل تهران را گرفته است كه فارغ از تمام صحبتهايي كه درباره او وجود دارد، مشغول تبليغ شكمبارگي و مصرفگرايي است، گويي نهادهاي رسمي هيچ مخالفتي با آن ندارند و ميدانند كه با تاييد او و منشش در جهت تقويت هدف و ايده او هستند. تا اينجا هم مشكلي ندارد، مشكل آنجاست كه ما مردم مدام زير بار تناقضهايي كمرشكن ميرويم. مثلا چند وقت ديگر ماه رمضان ميآيد و اين بيلبوردهايي كه محل تبليغ شكمبارگي بود، ميخواهد محلي باشد براي گسترش فضيلت كم خوردن و توصيه كند كه اي مردم به دنبال شكمبارگي نرويد. اين تناقضها كه تمامي لحظات و در بسترهاي مختلف با آن درگيريم، از ما مردم چه خواهد ساخت؟