قهرم ولي حرف كه ميزنم
محمد خيرآبادي
نه فقط برآورد ما شهروندان عادي، بازيگران و تماشاگران صحنه جامعه بلكه تشخيص بسياري از متخصصان علوم اجتماعي و جامعهشناسان اين است كه امروز جامعه ما به گفتوگو نياز فوري دارد. از هر نظر و از هر جنبه كه نگاه كنيم، راهي به جز گفتوگو نداريم. اگر ميخواهيم مشكلي را حل كنيم- اعم از مشكلات فرهنگي، سياسي، اقتصادي و ...- راهي نداريم جز اينكه گفتوگو كنيم و هر كس كه راهحلي دارد بگويد، بنويسد، بشنويم، بخوانيم، بررسي كنيم، نقد كنيم و دفاع كنيم تا راهحل بهتر را پيدا كنيم. اگر ميخواهيم فقط مشكلاتمان از اينكه هست بيشتر نشود و به مشكلات موجود، افسردگي شديد، نااميدي مطلق و خشونت اضافه نشود، باز هم راهي نداريم جز گفتوگو. در نبود ديالوگ و در نشنيدن صداي يكديگر چيزي كه رشد ميكند، يأس و كينه و خشونت است. حتي اگر فقط سوداي حقيقت، شناخت و معرفت در سر داشته باشيم- يعني فقط بخواهيم واقعيات را به درستي بشناسيم- باز هم راهي نداريم جز اينكه با هم حرف بزنيم.
فقط درگفتوگو ميتوانيم حرف همديگر را به درستي بفهميم. تا فرد سخن نگفته باشد، تعاريف خود را ارايه نداده باشد و ما خوب گوش نداده باشيم، نميفهميم آيا دركلام و نظرش حقيقتي و واقعيتي وجود دارد يا خير.
در گفتوگو حياتيترين موضوع اين است كه باب گفتوگو باز باشد و باز بماند. خسارتبارترين غفلت در اين زمينه اين است كه متوجه نباشيم بسياري از كارهايي كه ميكنيم، حرفهايي كه ميزنيم و پيشفرضهايي كه براي خود در نظر ميگيريم، درهاي گفتوگو را ميبندند و مهر و موم ميكنند.
خيلي از مردها معتقدند كه زنها دنيايشان كاملا متفاوت است و هر چيزي را نميشود و نبايد برايشان توضيح داد. خيلي از زنها فكر ميكنند درك مردها اغلب كلي، مبهم و به دور از واقعيت است به گونهاي كه ريزهكاريهاي هر موضوعي را درك نميكنند و صحبت با آنها درباره ظرايف امور، وقت تلف كردن است. شنيدهام كه درگفتوگوهاي فلسفي بعضيها ميگويند من از سنت فلسفه قارهاي ميآيم و با شما كه در سنت فلسفه تحليلي ميانديشيد از اساس مشكل دارم و بالعكس. بحث درست از همين نقطه به بعد ميرود به سمت تكيه بر افتراقها و به رخ كشيدن تمايزها. مناظرهها و مباحثههاي زيادي ديده و شنيدهايم كه طرفين با گفتن يك جمله در واقع باب گفتوگو را بستهاند و ادامه بحث را بيفايده كردهاند. بعضي از آدمها حرف زدنشان با يكديگر را منوط ميكنند به اينكه موضعگيري سياسي يكساني داشته باشند.
گاهي حتي حد از اين هم پايينتر ميرود و نه ديدگاه سياسي بلكه ابراز وفاداري يا اعلام برائت از يك شخص يا جريان سياسي به عنوان پيششرط گفتوگو مطرح ميشود. همه اينها در نهايت منجر ميشود به تنگ شدن درهاي ورود به گفتوگو، آن قدر تنگ و تنگتر تا مرز مسدود شدن.
در سريال خاطرهانگيز دهه 70 با نام «خانه سبز» ديالوگ معروف و مشهور مرحوم خسرو شكيبايي اين بود كه «قهر هستي باش، اما حق نداري با من حرف نزني.» اين حد از درك اهميت گفتوگو و قايل بودن نقشي بيبديل براي حرفزدن گمشده ما در اين روزهاست.