راوي روزگار پس از تندر
علي مسعودينيا
از فراز و نشيب استقبال خوانندگان از شعر و شاعري طي 100 سال اخير پيداست كه محبوبترين شاعران آنها بودهاند كه جدا از مهارتشان در زبان و فرم و برخورداري از دستگاه زيباييشناختي منحصر به فرد و خلاق، اعتنايي هم به مسائل اجتماعي و تاريخي و سياسي داشتهاند. با اين نگاه و در رجوعي سريع به ذهن و خاطره شايد براي ما كه در روزهاي پاياني سال 1399 به سر ميبريم، يكي از مهمترين و آشناترين شاعران برخوردار از هر دو موهبت مهدي اخوان ثالث است. اخوان چنانكه در بسياري از شعرهايش- و از همه جا كاملتر و زيباتر در شعر درخشان «آنگاه پس از تندر»- هويداست؛ همواره درگير بود با مسائل اجتماعي و سياسي دورانش. به ويژه در دوران پس از كودتا، شعر اخوان تحليلگر تلخ وقايع ناخوشايندي است كه منجر به شكستي بزرگ شد. اميدي كه زنده شده بود و ناگاه فرومرد. اهميت شعر اخوان در آن است كه هر چند بسيار به وقايع روزگار خود متكي است اما در ساحت استعاري و مفهومي ناميرايي رخ مينمايد. هنوز هم شعرهايي چون «ميراث»، «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «ناگه غروب كدامين ستاره»، «نوحه»، «خوان هشتم و آدمك» و... براي ما ملموس و معنادار هستند. البته شايد اينكه هنوز آن وضعيتهاي ناگوار در روزگاركنوني هم براي ما سخت آشنا جلوه ميكنند شايد محل شادماني نباشد؛ ولي براي شعر اخوان يك امتياز است. يعني او توانسته به شعري برسد كه از منظر روساخت و درونمايه مشمول تاريخ انقضا نشده است. همان شعر «آنگاه پس از تندر» را باز اگر مرور كنيم به راز نبوغ او تا حدي پي ميبريم. اخوان از انساني ميگويد كه در كابوسي تار بر بام خانه با حريفي اهريمني به بازي شطرنج مينشيند و وقتي شور پيروزي بر او مسلط ميشود، تازه ميفهمد كه فريب خورده و حريف شاهي نداشته كه بخواهد مات شود. اين بيان تلويحي و باشكوه تنها از شاعري چون او كه داراي نبوغ ذاتي و مسلح به قويترين ابزار زباني است، برميآمده و بس.