• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4877 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۱ اسفند

چرند و پرند و نيش و كنايه‌هاي دخو

رضا مختاري اصفهاني

دهخدا چه در مقام يك سياستمدار مشروطه‌خواه و چه در مقام يك فعال فرهنگي به فرهنگ و ادب سرزمينش خدمت كرد. او در آن زمان هم كه با نام «دخو» در روزنامه صوراسرافيل طنز سياسي و اجتماعي مي‌نوشت،كار عميق فرهنگي مي‌كرد. ستون «چرند و پرند»ش نمونه‌اي عالي از ادبيات طنز ايران است كه نه تنها در نقد حاكمان كه همچون آينه‌اي براي رفتار مردمان بود. او در اين باره خلفي شايسته براي همشهري‌اش، عبيد زاكاني است. دهخدا در طنزش از اخلاق مردمان و حاكمان توامان انتقاد مي‌كرد. در آينه طنزش اما بيشتر چهره و هيكل ناموزون ارباب قدرت نمايان بود. در اين ميان محمدعلي شاه را بيشتر مي‌رنجاند كه تاب نيش و كنايه‌هاي دخو را نداشت. اگر دهخدا در شب به توپ بستن مجلس در خانه سيدحسن تقي‌زاده نبود، او نيز به سرنوشت روزنامه‌نگاران مغضوب همچون همكارش، جهانگيرخان شيرازي(صوراسرافيل)مبتلا مي‌شد. سرنوشت ميرزاجهانگيرخان اما دهخدا را از فعاليت بازنداشت. در دوره غربت و تبعيد قلمش تندتر از قبل شد. چه او داغ ياران ديده بود و خود را وامدار رفيق شهيدش مي‌دانست كه در رويا از او خواسته بود:«ز شمع مرده ياد آر».  ديگر دهخدا به طنز نمي‌نوشت كه با شاهي كه در باغ‌شاه آزاديخواهان را به تيغ جلادانش سپرده بود بايد به زبان بي‌شفقت حقوق و قانون سخن گفته مي‌شد. از همين رو دهخداي دانش‌آموخته مدرسه علوم سياسي در مقاله‌اي در تبعيد از عدم مشروعيت محمدعلي شاه از منظر قانون اساسي نوشت. چه به اعتقاد او، آنكه ساختارشكني كرده بود نه مشروطه‌خواهان كه شاه بود. آنچه دخوي سابق در اين مقاله نوشت، پاسخي به همه آناني است كه آزاديخواهان و مصلحان را به ساختارشكني متهم مي‌كنند؛ اتهامي كه نارواست و در پشت آن دعوت به محافظه‌كاري و سازشكاري است. دهخدا اما پس از بازگشت به ايران نه به دموكرات‌هاي انقلابي كه به  اعتداليون محافظه‌كار پيوست؛ گويي در غياب محمدعلي شاه مخلوع، خود را به اعتداليون نزديك‌تر مي‌ديد. با وجود شاهي نابالغ كه سر ناسازگاري با مشروطه نداشت، او شايد بعضي از شعارها و اهداف دموكرات‌ها را ساختارشكنانه براي جامعه نه دربار مي‌ديد. او حتي از رفيقش، محمد مصدق خواست با او همراه شود. هرچند مصدق بعدها از اجابت اين دعوت پشيمان شد اما پيوند مصدق و دهخدا با وجود ناملايمات روزگار پابرجا ماند. هرچه مصدق در صحنه سياست فعال‌تر شد، دهخدا به گوشه خلوت فرهنگ پناه برد. او درآكادمي ادبيات و صنايع مستظرفه كه نخستين فرهنگستان ايران(1306-1305) اما ناكام و ناتمام بود پروژه ادبي و انديشگي خود درباره واژگان فارسي را آغاز كرد. او برخلاف مصدق نمي‌خواست در مقابل سلطنت نوبنياد پهلوي بايستد.  از همين رو يك بار رسم رفاقت وانهاد و اصرار مصدق براي ترجمه كتاب «روح‌القوانين»  منتسكيو را ناديده گرفت. چه مي‌دانست رفيق قديمي با ترجمه اين كتاب توسط او قصد دارد ناديده گرفتن تفكيك قوا در نظام مشروطه را يادآوري كند. دهخدا در مقابل رضاشاه موضعي متفاوت از مصدق داشت.  از همين رو رياست دانشكده حقوق دانشگاه تازه تاسيس تهران را پذيرفت و به تلاش براي سامان لغتنامه ادامه داد. اين اختلاف سليقه اما موجب نقار رفقاي قديمي نشد.  دهخدا چنان شيفته مصدق بود كه نامه‌هايش به او را با «قربانت شوم» مي‌آغازيد. او در يكي از نامه‌هايش در ستايش نخست‌وزير ايران نوشت:«اگر دل يك كتاب چندهزار صفحه‌اي بود، دلم مي‌خواست كه آن كتاب را به ضميمه اين نامه به شما بفرستم تا معلوم شود همه صفحات آن مشحون از ذكر جميل و تمجيد و تجليل بشردوستي و وطن‌پرستي و شجاعت و فداكاري ... شخص شخيص شماست. باور بفرماييد شب‌هايي را كه مي‌دانستم در آيرپلان [هواپيما] هستيد، بيش از 10بار از خواب مي‌جستم و براي سلامت شما دعا مي‌كردم.» همين پيوستگي و دلبستگي دهخدا به مصدق موجب مصايبي برايش بعد از كودتاي 28 مرداد شد. مصايب و رنجش‌ها اما دهخدا را ازتلاش‌هاي علمي‌اش بازنداشت. چه دهخدا براي به ثمررسيدن نهالي كه نشانده بود،  حاضر بود هر رنجي را به جان بخرد و بازنايستد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون