تاجگذاري آقامحمدخان قاجار
مرتضي ميرحسيني
تا جايي كه ميدانيم در تاريخ طولاني كشور ما آقامحمدخان قاجار يكي از معدود شاهاني بود كه نوروز را براي تاجگذاري انتخاب كرد (1175 خورشيدي) . خادمان دولت و دربارش در چنين روزهايي از سال 1174 كارهاي برگزاري مراسم را انجام ميدادند و احتمالا بسيار نگران نتيجه نهايي كار بودند. چون خان هم از تشريفات زايد و هزينههاي اضافي خشمگين ميشد و هم اعلام سلطنت در مراسمي سبك را كسر شأن خود ميديد و مجريان كار را - به سبك خاص خودش - تنبيه ميكرد. در امور مالي بسيار سختگير بود، حساب سكه به سكه خزانه را داشت و اصلا ريختوپاش را، با هر توجيه و استدلالي، تحمل نميكرد. تحمل نميكرد كه هيچ، پوست خاطي را هم ميكند (او به معني واقعي كلمه اين كار را ميكرد) . چند نفر از مردان دولت و دربارش، از صدراعظم گرفته تا نگهبانان در ورودي كاخ قبلا به اربابان ديگري خدمت كرده بودند، اما كسي را مثل او حسابكش نميشناختند. پس مجبور بودند با كمترين هزينه، بهترين مراسم را برپا كنند. گروهي از روساي ايلات و عشاير و كشور و جمعي از بزرگان و متنفذان - برخي به ميل و برخي به اكراه - در تاجگذارياش شركت كردند و تاسيس سلسله جديد پادشاهي در ايران را از نزديك به چشم ديدند. خود آقامحمدخان كه آن زمان نزديك به 60 سال داشت چنين روزي را همان بدو جواني، قبل از رسيدن به 20 سالگي در روياهايش ديده بود. البته بعد از اينكه پدرش در جنگ با زندها كشته شد، به تبعيد رفت و به آوارگي تن داد. سالها در دشتهاي تركمنستان كنوني سرگردان بود و حتي دورهاي از شدت فقر، چوپاني و گلهداري كرد. بعد از آن خودش را به كريمخان زند تسليم كرد و به ايران برگشت. مشمول عفو كريمخان شد، به شرطي كه در شيراز، در پايتخت دولت زند بماند و «مهمان» (در واقع گروگان) او باشد.
پذيرفت و چند سال هم در شيراز، در نوعي حبس محترمانه زندگي كرد. در شيراز ثروتمند هم به او سخت گذشت و بارها تحقير شد. مثلا ميگويند عمهاش كه او هم از قاجارهاي گروگان در شيراز بود زن يكي از بزرگان شهر شد. آقامحمدخان هر وقت به ديدن عمهاش ميرفت، با بياعتنايي و تلخي شوهرعمه مواجه ميشد. يك روز به واسطه يكي از اقوام از اين رفتار شاكي شد كه هرچند من اينجا اسيرم، باز رييس بزرگترين ايل اين كشورم. شوهرعمه گفت: «به اين خان قجر بگوييد همين است كه هست. تو هر وقت شاه شدي شكم من را پاره كن.» راوي ميافزايد آقامحمدخان بعدها كه به قدرت رسيد و شيراز را هم فتح كرد شوهرعمه را فراخواند و «تقاضاي ده پانزده سال قبل او را برآورده ساخت.» او كه به قول گاوين همبلي مورخ، «آخرين فاتح ايلياتي ايران» بود يكي از كهنترين مناسبتهاي رايج اين سرزمين را براي اعلام رسمي سلطنتش انتخاب كرد. شايد اين تصميمش معناي ديگري هم داشت كه زمستان به پايان رسيده و بهار و دوره باززايي آغاز شده است كه او خودش را وارث دولت صفوي و دوره افشارها و زندها را انحرافي در سير تاريخ ميديد. حتي تاج چهار پري را كه نادرشاه به سر ميگذاشت نپذيرفت و به جاي آن تاج ديگري را كه بسيار ساده بود برگزيد. آن روز، يعني روز تاجگذاري، شمشير شاه اسماعيل صفوي را هم به كمرش بست و حداقل به شكل نمادين ميراث صفويان را احيا كرد. اما ميدانيم كه او در زمانهاي متفاوت با زمانه صفويان به قدرت رسيد و روياي او براي احياي آنچه سالها پيش نابود شده بود، حتي اگر روياي درستي هم بود امكان تحقق نداشت.