نوروز سُنت نيست، فرهنگ است!
فريدون مجلسي
نوروز سُنت نيست، فرهنگ است!نوروزنقاشي و رنگآميزي است، هنر است. نوروز موسيقي و تازگي و جواني و عشق و دوستي است. نوروز نماد پيروزي نيكي بر بدي است. تعادل بهاري است، كنار گذاشتن كينهها و پاس داشتن دوستيها و خويشيها است، پرورنده صلح و آشتي است. نوروز خانهتكاني و دور كردن پلشتي و آلودگي از آشيانه و از خويشتن است. نوروز زمان تازگي و شادي و لبخند است. نوروز بالاتر از سُنت است.
بوداييان براي رسيدن به عبادتگاهشان رنج و درد بسيار بر خود روا ميدارند، راهي دراز و دشوار را بر سينه ميخزند تا مگر نذرشان برآورده شود. هندوان پسانداز سالانه خود را صرف سفر به بنارس ميكنند تا در آب گنگ، همانجا كه خاكستر و پس مانده مردگانشان را ميريزند، خود را در آن آب گل آلود بشويند تا مگر روانشان پاك شود و آرامش يابند. اينها سُنتهايي است برجاي مانده از گذشته، از زمانهايي كه خرد و دانش انسانها اندك و دامنه توهم گسترده بود. رنج بردن را بهايي ميانگاشتند تا نياز خود را به آن سودا كنند. گويي خداي مهربان فقط رنج و درد را ميپذيرد تا راضي شود.
نوروز چنين نيست. بر سر آن سودا نميشود. نه نازايان را بارور ميكند، نه دوزخيان را نويد بهشت ميدهد و نه رنج و دردي به اميدي واهي روا ميدارد. بر سنتها خردهها ميگيرند كه گذشته و باورهاي گذشتگان را با مناسك و رنجهاي نامفهوم بر مدعيان دانش و فرزانگي امروز چيره ميكند. اما نوروز همچون موسيقي و هنرهاي ديگر است. مانند كتاب و گزارشي از خوبيها و فرزانگيهاي پيشينيان است، نه بازتاب چالشها و خشمها. رنج و زياني در كار آن نيست، هفتسين رنگارنگ نمادينش نيز جز شادي و اميد و خرمي پيامي ندارد.
دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن ميگويد، «گستره مرزهاي فرهنگي ايران تا آنجايي است كه نوروز را پاس ميدارند.» نوروز آرش كمانگير فرهنگ ايراني است. ايران نماد گسترهاي فرهنگي است فراتر از مرزهاي سياسي. در درازاي تاريخ بارها شده است كه فرمانروايان گوناگون، ايراني و غيرايراني، در يك زمان بر گوشه و كنار ايران فرهنگي حاكم بودهاند، اما بر مردماني حكم ميراندهاند كه ايراني بودند. خواه ترك و توراني و عرب، خواه تاجيك و ازبك و سيستاني، خواه فارس و گيلك و كرد و كرماني. ايران آنان را جذب و مجذوب خود كرده است. از نيكولاي اُولجايتو، نوه هولاكوخان و نبيره چنگيز كه تكرار نامهايشان رعشهآور است، سلطان محمد خدابنده را ميسازد و آن گنبد و بارگاه مجلل سلطانيه را به يادگار بر جاي مينهد. كيمياي اين استحاله و تبديل، پروراندن اين ملايمت از آن خشونت، بر آوردن اين گُل از آن مرداب، اين معجزه و شاهكاري است كه از سياست و شمشير بر نميآيد. از فرهنگي پير، غني، لطيف، گسترده و اثرگذار بر ميآيد كه فرهنگ ايراني نام دارد و نوروز تجلي بي زيان و اميد بخش آن است.
اگر صدها ميليون ساكنان اين گستره فرهنگي از غرب چين تا شرق اروپا خواهان آنند كه نوروز به نمادي جهاني تبديل شود براي اين است كه ميخواهند آييني كه فقط نماد و پرورنده پاكي و دوستي و نرمش و آشتي و سازگاري و اعتدال و زيبايي و نيكي است و با هيچ دين و مسلكي سر ناسازگاري و ستيز ندارد جهاني و جهانگير باشد. تا همگان آن را ارج نهند تا نيكي و دوستي و مهر و آشتي را پاس دارند. باشد كه ستيزهجويان نوروزانديش شوند. نوروزتان نويد صلح و آسايش دهد و پيروزباد.