بهار هيچوقت قاعده را برهم نزده
نازنين متيننيا
پارسال من اينجا نبودم؛ الان توي تحريريه و پاي صفحهام. در خانه براي زنده ماندن ميجنگيدم. فكرش را هم نميكردم كه سال ديگر همين موقع، برگردم سرجاي خودم و هفتمين صفحه نوروزي صفحه آخر «اعتماد» را منتشر كنم، اما انگار قرار به بودنم بود و نه نبودن. شانس آوردم كه مثل خيليهاي ديگر و زمانه در حقم نامردي نكرد؛ مثل نامردياي كه گريبان خيليها را گرفت و سال 99 سال عزاي عمومي شد. حالا كه گذشت. هنوز در ميانه مسير هستيم و واقعا مشخص نيست چه ميشود. با همه اينها بسيار طبيعي و واقعبينانه به نظر ميرسد اگر فكر كنيد كه امسال سال عجيبي بود. اما نه، عجيب نبود. از من تا دم مرگ رفته و برگشته ميشنويد، هميشه زندگي همين است، فقط گاهي سياهيهايش را كمتر توي چشممان ميكند و گاهي هم بيشتر. سال كرونا، سال پررنگي سياهي و تلخي بود اما، اگر دقيقتر نگاه كنيم نور و اميد هم يكجاهايي در زندگي شخصي همه ما تابيده و حالا گيرم كه كمرنگ و كمجان، اما بالاخره بوده و كسي چه ميداند، مثل همان روزهاي سال سياه گذشته من كه حتي فكر بازگشت به تحريريه هم براي من رويا بود، شايد پايان همه اين روزهاي سخت هم نزديك است و قرار است كفه ترازو زندگي ما هم به سمت خوشي و اميدواري ميل كند و اين سختيها كمرنگ شود. كسي چه ميداند فردا چه ميشود، اما هر چه كه باشد بالاخره زندگي ادامه دارد و بهار هم هيچوقت قاعده را برهم نزده و از راه رسيده...
پينوشت: بايد تشكر كنم كه همراه روزنامه و صفحه آخر هستيد و يك تشكر ويژه هم از همكار و رفيق شفيقم فاطمه باباخاني ميكنم كه در تمام اين سال سخت، همراه و همدلم بود.