فرناز حيدري
مهاجرت يكي از مهمترين اتفاقات در زندگي پرندگان مهاجر است، سفري در حدفاصل دو منزلگاه زمستانه و تابستانه كه با بازگشت مجدد به سرانجام خود ميرسد. پرندگان مهاجر در طول اين دوران در اوج آسيبپذيري هستند و براساس آمارهاي ارايهشده، بيشترين ميزان مرگ و مير آنها نيز در همين دوران اتفاق ميافتد. يافتن زيستگاه مناسب در طول مسير يكي از مهمترين چالشهاي بقا براي اكثر گونههاي مهاجر است چراكه اغلب آنها مجبور به توقفهاي موقت در زيستگاههاي حدفاصل دو مسير هستند. استراحت، سوختگيري مجدد، محافظت از خود در برابر شكارچيان و مهمتر از همه، ترك محل پيش از تغيير وضعيت جوي براي پرندگان مهاجر ضروري است و به واسطه همين عوامل است كه وضعيت كمي و كيفي تالابها و آبگيرهاي مختلف در طول مسير مهاجرت اهميت بسزايي دارد. آببندان موسوم به «لپوي زاغمرز» يكي از زيستگاههاي زمستان گذراني نزديك درياي خزر در استان مازندران است كه سالها پيش با اختصاص بخشي از اراضي زاغمرزيها به منظور ذخيره آب كشاورزي، تعريض و به صورت آببندان كنوني درآمد. اين آببندان هر ساله از تعداد زيادي پرنده مهاجر ميزباني ميكند و تنها در سال جاري جمعيتي بالغ بر 10 هزار پرنده در آن سرشماري شده است. حميد ياسمي، محيطبان كنوني «لپو» در گفتوگو با «اعتماد» معتقد است كه ظرف 3 سال گذشته، شيوه حفاظت در اين آببندان 300 هكتاري تغيير كرده و شرايط كنوني حاصل تغيير نگرش در راستاي تعامل با شكارچيان محلي و تلاش بيوقفه براي حفاظت از گونههاي در معرض خطر به خصوص 10 اردك سرسفيدي است كه هماكنون در اين تالاب حضور دارند.
لپوي زاغمرز از چه زماني تحت حفاظت محيط زيست قرار گرفت؟
پيشتر، حفاظت از لپو توسط محيط زيست انجام نميشد و محيطبان، دايم در فصل مهاجرت پرندگان در لپو مستقر نبود اما الان نزديك 3 سال است كه من و يكي از همكارانم از طرف سازمان حفاظت محيط زيست مسووليت حفاظت از پرندگان را برعهده داريم.
شما چند سال سابقه محيطباني داريد؟
من از 26 فروردين 1396 در سازمان حفاظت محيط زيست مشغول به كار شدم. البته پيش از آن هم علاقه زيادي به اين كار داشتم. پيش از محيطباني در ميانكاله 5 ماه رديف پستي من منطقه هزار جريب بهشهر بود و بعد از آن به ميانكاله منتقل شدم.
چطور شد كه سازمان محيط زيست تصميم گرفت از اين آببندان حفاظت كند؟
در لپو،گونههاي پرنده حفاظتشده زياد است. 3 سال پيش بالغ بر 400 بال قوي «گنگ» در اين آببندان بود و چون شكار ميشدند، سازمان محيط زيست هم تصميم گرفت كه آنها را حفاظت كند.
در لپوي زاغمرز جايگاه محيطباني براي شما در نظر گرفته شده؟
دو سال گذشته در اتاقكي كه ساليان قبل براي پرورش ماهي ساخته شده بود، مستقر بوديم. الان يك كانكس هست كه به نظرم جاي آن بايد تغيير كند. اين را هم بگويم كه من به دليل استقرار نامناسب كانكس در ماشين خودم استراحت و گشتزني ميكنم البته محيط زيست به من موتوسيكلت داده اما به دليل سرما و بيماري زمينهاي كه دارم، نميتوانم با موتور در سرما گشت زني كنم.
آببندان لپو يك پهنه سراسري است يا مجموعهاي از آببندانهاي جداست؟
اين پهنه 300 هكتاري متشكل از 3 آببندان است؛ لپوي ضلع غربي، لپوي ضلع شرقي و شيخان لپو كه الان تجمع پرندهها در ضلع غربي است چون محيط بكري دارد و چندين سال است كه لايروبي نميشود و به واسطه محيط غني از مواد غذايي كه دارد مورد توجه پرندههاي مهاجر قرار گرفته است.
چند سال است كه ضلع غربي لايروبي نشده؟
آخرين لايروبي در اين تالاب در سال 62 انجام شده و پس از آن ديگر لايروبي صورت نگرفته و اطراف آن را هم زمينهاي كشاورزي احاطه كردهاند.
مهمترين تهديدي كه الان با آن مواجه هستيد، چيست؟
مهمترين تهديد در حال حاضر شكار غيرمجاز است. بوميهاي زاغمرز، لپو را آببندان ميدانند چون از ابتدا ملك زاغمرزيها بوده و اكثرا هم كشاورز هستند كه آن را به منظور ذخيره آب كشاورزي تعريض كردهاند. زاغمرزيها اصلا تمايلي ندارند كه لپو به عنوان تالاب معرفي شود چون بهشدت نگران حقابه زمينهاي كشاورزيشان هستند. سال گذشته، در مجموع كشفيات من 15 اسلحه بود اما خوشبختانه ظرف 3 سال گذشته كه اينجا بودهام زاغمرزيها برخورد بسيار دوستانهاي داشتهاند. درست است كه من بومي منطقه هستم و به واسطه همزباني، لطف دارند اما پيش از آمدن محيطبان در لپو آمار شكار پرندگان بسيار زياد بود.
چه پرندههايي را در گذشته بيشتر شكار ميكردند؟
بيشترين پرندگان شكار شده در لپو، «چنگر»، مرغابي و قو بودند ولي مهمترين پرنده شكار شده، اردك سرسفيد بوده. پيش از حضور ما يك اردك سرسفيد را شكارچي زده بود و همانطوركه ميدانيد اين پرنده در فهرست سرخ اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت و منابع طبيعي در رده در معرض خطر انقراض، طبقهبندي شده و دو جمعيت آسيايي و اروپايي قرار دارد و در مناطق شمالي كشور ما هم به تعداد بسيار محدود ديده مي شود.
تفاوت لپوي زاغمرز با فريدونكنار چيست؟ چرا آمار صيد در فريدونكنار تا اين حد زياد است و در مقابل در لپو چنين وضعيتي مشاهده نميشود؟
در فريدونكنار اكثرا فروشنده هستند البته در زاغمرز هم اكثرا اسلحه براي شكار دارند و شكارچي هستند. زاغمرزيها شكارچيهاي كاملا حرفهاي هستند اما شكاري كه زاغمرزيها انجام ميدهند براي فروش نيست بلكه براي مصرف خودشان است. الان هم كه لپو نميآيند و شكار نميكنند به دليل احترام متقابلي است كه بين ما ايجاد شده در حالي كه پيش از اين هر ساله تعداد زيادي پرنده كشته ميشد.
الان كه به گفته شما زاغمرزيها در لپو شكار نميكنند، پس كجا شكار ميكنند؟
تا جايي كه من اطلاع دارم به دو محدوده تالابي «عليجان تاش» و «سياه تاش» زاغمرز ميروند. البته امسال شكار در سراسر مازندران ممنوع است اما فكر نميكنم كه شكارچيها، شكار نكنند.
شما چگونه با شكارچيهاي بومي به تعامل رسيديد كه در لپو شكار نكنند؟
من از روزي كه وارد سازمان محيط زيست شدم، اين باور را داشتم كه شكارچي و محيطبان دو حلقه جدانشدني هستند و هميشه طرز فكرم اين بوده كه محيطبان و شكارچي هيچوقت نبايد رو در رو با يكديگر باشند. معتقدم كه هر دو طرف بايد احترام هم را داشته باشند اما اين سوءبرداشت هم نبايد ايجاد شود كه چون من براي شكارچيها احترام قايل هستم، آنها هم مجاز به شكار غيرقانوني هستند. اين يك انتظار دو طرفه است و خواسته من همواره از شكارچيهاي بومي اين بوده كه شكار نكنند و به حق حيات حيوانات احترام بگذارند. من نيز در مقابل خود را موظف ميدانم كه احترام آنها را حفظ كنم و معتقدم همين باعث ميشود كه حفاظت به بهترين شكل انجام شود چون تعارض شكارچي و محيطبان هر چقدركه بيشتر و اختلافها هر چقدر كه گستردهتر باشد، دودش قطعا به چشم محيط زيست و حيات وحش خواهد رفت. خوشحالم كه ظرف اين 3 سال بازخورد ديدگاهم را به بهترين شكل شاهد هستم و از شكارچيهاي زاغمرز به دليل احترامي كه به من و حيات وحش گذاشتهاند،كمال قدرداني و تشكر را دارم. اميدوارم اين تعاملات مثبت ادامه داشته باشد و بستر مناسب گردشگري براي پرندهنگري فراهم شود تا رونق اقتصادي براي زاغمرزيها شكل بگيرد.
در راستاي فرهنگسازي كار خاصي هم انجام دادهايد؟
يكي از كارهايي كه درصدد هستيم در راستاي فرهنگسازي انجام دهيم، تقدير از شكارچيهاي زاغمرز است و براي اين منظور، چند عكس از پرندههاي لپو را به صورت شاسي بزرگ چاپ كردهايم و بناست به شكارچياني كه الان ديگر در لپو شكار نميكنند به عنوان يادگاري تقديم شود. علاوه بر اين در تلاش هستيم كه بيش از 500 تقويم روميزي چاپ كنيم و بين بوميان و سراسركشور پخش كنيم.
به نظرتان اين نوع فرهنگسازي موثر است؟
من فكر ميكنم كه فرهنگسازي بايد در دوران ابتدايي صورت بگيرد و درسي به نام محيط زيست تدريس شود چون شخصيت انسان در اين سن شكل ميگيرد. ما كارشناس آموزش داخل اداره بهشهر داريم و براي آموزش به مدارس اعزام ميشوند اما به نظرم اين كار بايد جديتر دنبال شود.
دردناكترين اتفاقي كه در سالهاي محيطباني تجربه كردهايد، چيست؟
بهمن ماه پارسال، وقتي به من اطلاع دادند كه يك قو در شاليزار زخمي شده، سريع به شاليزار مذكور مراجعه كردم. قو وارد نهر شد و من دو بار زمين خوردم اما تنها هدفم نجات جان پرنده بود، وقتي پرنده را گرفتم حدود 100 متر مانده به ماشين ناگهان در بغلم جان داد. مرگ اين قو، بعد از خبر فوت پدر و مادرم، دردناكترين لحظه زندگيام بود. همانجا نشستم و ناخودآگاه اشكهايم سرازير شد. هنوز هم نتوانستهام آن لحظه را فراموش كنم.