موش
اميد توشه
تازه چشمانم گرم شده بود كه از صداي مشت كوبيدن به در بيدار شدم. يكي منظم و بيوقفه روي در مشت ميكوبيد. تازه آمده بودم اين مجتمع. كمي از نيمه شب گذشته بود. پيرمرد لاغر با روبدشماري كهنه زل زد توي چشمانم: «موش اومده. پامو گاز گرفت. پسرم بيا كمك كن با هم بگيريم.»
بعد بدون آنكه منتظر جوابم بماند پشتش را كرد و از پلهها رفت پايين. توي پاگرد ايستاد:«من طبقه پايينم. در بازه.»
اگر ميماند حتما جراتم را جمع ميكردم و ميگفتم كه خوابم ميآيد و صبح زود بايد بروم سركار. پيراهنم را پوشيدم و رفتم. خانهاش تاريك بود. بيشتر لامپهاي لوستر قديمي سوخته بودند. مبلهاي چرمي ترك داشتند. ليوانهايي كه چاي و قهوه در آن ماسيده بود همه جا ديده ميشد. خانه پيرمرد بوي روزنامه قديمي ميداد. موقع راه رفتن بايد مراقب ميبودي پايت به چيزي گير نكند. اگر خانوادهاي از موشها هم لاي اين همه خرت و پرت زندگي ميكردند، تعجبي نداشت.
با دست اشاره كرد كنار دستش روي مبل كلاسيكي بنشينم كه زماني قيمتي بود. نااميدانه پرسيدم: «آخرين بار كجا بود؟» انگار متوجه نشده باشد چه ميگويم: «موش رو ميگم. از كدوم سمت رفت؟»
دماغش را خاراند: «آها موش... بذار برات چاي بريزم. موش رفت زير اون كتابخونه.» بعد رفت از كتابخانه قاب عكسي قديمي را آورد و گرفت جلوي صورتم: «من خلبان بودم.» خودش بود در ميانسالگي و برازنده كنار دو مهماندار پاي يك بويينگ قديمي ايستاده بود.
گفتم: «بريم موش رو پيدا كنيم. با اجازه من بايد زود برم.»
انگار نشنيده باشد، پرسيد: «اسمت چيه؟» بعد هم خودش را معرفي كرد. گير كرده بودم. بلند شدم و رفتم زير كتابخانه را نگاه كردم. پر بود از مجلههاي قديمي. آمد بالاي سرم: «هر چي رو برميداري بذار سر جاش.»
بعد هم رفت سمت آشپزخانه. زانوهايم را تكاندم و دنبالش رفتم. در تابهاي كثيف چند كدوي سرخ شده در روغن ماسيده بود. از ظرفشويي ليواني كثيف برداشت و چاي ريخت. بوي جوشيدگي ميداد. مودبانه گفتم: «مثل اينكه موش هم رفته، با اجازه من برم.»
برگشت سمت من: «نه نرو. بيا حرف بزنيم.»
رفتم سمت در. ناگهان آخ بلندي كشيد. تا ديد من برگشتم نشست روي زمين و قوزك پايش را گرفت: «دوباره پام رو گاز گرفت.»
به زور دستش را از دور مچ پايش باز كردم. چيزي نبود. در را كه ميبستم داد زد: «تو رو خدا نرو. بيا حرف بزنيم.»
تازه خزيده بودم زير ملحفه كه دوباره صدا بلند شد. يك نفر آرام و منظم مشت ميكوبيد به در واحد كناري.