ريشه در خاك
من اينجا ريشه در خاكممن اينجا عاشق اين خاك از آلودگي پاكم
من اينجا تا نفس باقيست ميمانممن از اينجا چه ميخواهم، نميدانم؟!
اميد روشناييگرچه در اين تيرهگيها نيستمن اينجا باز در اين دشت خشك تشنه ميرانم
من اينجا روزي آخر از دل اين خاك با دست تهيگل بر ميافشانم
من اينجا روزي آخر از ستيغ كوه چون خورشيدسرود فتح ميخوانم
و ميدانمتو روزي باز خواهي گشت
فريدون مشيري