• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4947 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۹ خرداد

از سكوت تا نسيان

اميد مافي

پيراهن قشنگي كه در روز تولدش برايش خريده بوديم را پوشيده بود كه تمام كرد. در آن لحظات ويرانگر ديگر پيراهنش به درد هيچ تني نمي‌خورد و خانه دلتنگ غروبي خفه بود كه او به بهانه يك خواب كوتاه سرش را روي بالش گذاشت و در پلك به‌هم‌زدني به قاب عكسي روي ديوار بدل شد تا خزان ما از ميانه دي‌ماه آغاز شود.
پدر ماه‌هاي آخر با سكوت و نسيان دست و پنجه نرم مي‌كرد و به قول پزشكان در آستانه ورود به سرزمين نامكشوف فراموشي بود.
حالا كه سنگ قبر را همچون پتو دور خودش كشيده و قصد بيدار شدن هم ندارد، دارم به اين باور مي‌رسم كه آلزايمر چه درد مقبولي است و چه ساده مي‌تواند آرامشي بي‌بديل را به ارمغان بياورد.
پدر در هفته‌هاي آخر نه مرگ هولناك برادر جوانش را به ياد مي‌آورد، نه براي بوسيدن بانويش عجله‌اي داشت و نه حتي به اخبار بيست و سي وقعي مي‌نهاد. او درون خودش بود و ديگر كابوس‌ها سراغش را نمي‌گرفتند و كراوات‌هاي آويخته‌اش در كمد او را به ياد جواني بر باد رفته‌اش نمي‌انداختند. نسيان از ره رسيده و سبب شده بود او طعم تكراري و ناخوشايند روزهاي بازنشستگي را بيش از پيش نچشد و در امتداد روزهاي غم‌انگيز، حتي دلش براي خودش هم تنگ نشود...
حالا كه رفته و جهان پرآشوب را رها كرده راستش من هم هوس كرده‌ام در افعال ماضي جا نمانم و روزي روزگاري به خاطر دفترچه خاطرات و آلبوم قديمي و تيله‌هاي كودكي غمباد نگيرم. درد را از هر طرف دنبال كني درد است اما انگار اين يكي ساخته شده تا آدمي زخم‌هاي ناسور خود را لختي فراموش كند، به دنبال موهاي مشكي سال‌هاي جواني‌اش در آينه نگردد و قلب تير كشيده‌اش با صداي پاي يار نلرزد!
گاهي فكر مي‌كنم مرگ در برابر آلزايمر كم مي‌آورد وقتي نمي‌تواند به گيسوان سفيد حكم كند، نمك روي زخم‌هاي كهنه بپاشد يا احيانا نامه‌هاي عاشقانه را به خاطر بياورد.
اين را زماني بيشتر باور مي‌كنم كه به جاي خالي پدر و پيراهن قشنگي كه ديگر نيست خيره مي‌شوم و با مرور همه خاطرات ارغواني از ته دل مويه مي‌كنم و با چشم خانه‌هاي خيس سراغ قاب عكس روي ديوار را مي‌گيرم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون