بيل هانيبال الخاص
آلبرت كوچويي
بيترديد «بيل» بستهبندي شده «هانيبال الخاص» و كاشته در يك گلدان پوشيده و آراسته، انگار درختچهاي باشد، به عنوان هديهاي براي گشايش نمايشگاه نقاشي گروه جوان آوانگارد و پيشرو در گالري تازه «نقش» در ميدان «كندي» در دهه پنجاه، بزرگترين اعتراض در دنياي نقاشي بود. جنجالي كه «هانيبال الخاص» آن هنگام به پا كرد. «هانيبال الخاص» ميخواست بگويد نسل جوان، جاي آنكه ناگهان بپرد توي باتلاق «ايسمهاي» نسل هيپيها يا ولنگاريهاي غربيها، بايد به نقاشي ساده و صميمي داستانگوي ايراني، بيادا و اطوار آنور آبها روي آورد.
او معتقد بود، دنبالهروي ناشيانه، بدون تحصيلات آكادميك از هنر غرب كه آنجا گامبهگام شناخته است، تقليد كوركورانهاي است كه به بيراهه خواهد زد. ما از نقاشي كلاسيك كمالالملك، ناگهان نميتوانيم از در مثل اكشن پينتينگ، با پاشيدن سطل سطل رنگ روي بوم بگوييم. آنها، غربيها، تا رسيدن به آوانگارديسم، دههها، شيوهها و مكتبهاي گوناگون را تجربه كردهاند و آن «بيل» و البته با نوشته «آخ» بر گلدان را دهنكجي تند و جانانه «الخاص» به نسلي بود كه مكاتب سخت را رها كرده و پريدهاند توي سطل رنگ «شارلاتانيسم» در نقاشي. دهه چهل خورشيدي، دهه گشايش هنر به روي شيفتگان هنر نقاشي بود. شايد بزرگترين گام آكادميك در شناساندن هنر نقاشي را گالري قندريز مقابل دانشگاه تهران برداشت.
نسل جوان و دانشآموخته هنر در دانشگاه، روئين پاكباز، قندريز، پروانه اعتمادي، فرامرز جودت از هنر نوين نقاشي گفتند و با آنها، البته با نگاهي متفاوت، گالريهاي تجاري و دلالان هنري آمدند. اما مقصود من از اين نگاه اين است كه اگر بخواهيد از گشايش گالريها و با آن جاري شدن آرام آرام نقد نقاشي در دهه چهل و پنجاه بدانيد، جز نوشتهها و نقدهاي پراكنده، اينجا و آنجا در روزنامهها و مجلات آن دههها، منبعي پيدا نميكنيد. تازه اگر بتوانيد آن نشريات را يكجا پيدا كنيد كه محال است. اينچنين تاريخ نقد نقاشي، در كاغذهاي پراكنده كاهي گم ميشوند. شايد كساني چون «هانيبال الخاص» از اين گمگشتگي در راه باخبر بودند كه به جنجال و شلنگاندازي در گالريها روي آوردند.
«هانيبال الخاص» براي جذب مخاطب «عام» به هر دري زد. مطايبههاي عبيد زاكاني را بر بوم آورده و توي قاب پنهان ميكرد تا مخاطب بيايد و درهاي قابها را باز كرده، نقاشيها را ببيند و طنزهاي جانانه عبيد را بخواند و شيفته نقاشي شود. يا برود در گاراژهاي جنوب شهر تهران شعرهاي حافظ را نقاشي كند كه به مردم نزديك بودند. يا به بهانه ساز آواز شوري به گالريهاي خشك و عبوس و رسمي يا به گفته خودش با آدمهاي فكل كراواتي، بدهد و عوام را به خانه خواص، بياورد. يا بيايد و آن «بيل» مشهور را در گلداني در نمايشگاه، بكارد! به بهانه سالگرد زادروز «هانيبال الخاص» اين همه را بهانه كردم كه بگويم روايت تاريخ نقد نقاشي، در لابهلاي كاغذهاي كاهي گم شده است. همتي بايد تا آنها را سامان ببخشيم.
كه بدانيم و ثبت كنيم نقد نقاشي از كجا و با چه آدمهايي آغاز شد؟ نوشتههاي كريم امامي، از نخستين منتقدان آگاه هنر نقاشي، كجايند، يا فلورانس، منتقد فرانسوي در ژورنال دو تهران؟ يا نقدهاي هوشنگ حسامي يا ژانت مارتيني لازاريان كه از باله و موسيقي هم نوشت و بسياري ديگر. همين هم سرنوشت نقد سينما و تئاتر است و نقد شعر و اگر دشنامها و فحاشيهاي دكتر هوشنگ كاووسي به هر چه در سينماي ايران ساخته ميشد و به كنايه فيلمفارسي لقب ميگرفت. حتي در آثار مهرجويي و كيميايي و موج نوييها نبود و ميزد، نقد سينما هم جان نميگرفت.