مرگ خواجه نصير
مرتضي ميرحسيني
معمولا از خواجه نصيرالدين طوسي به مقام علمياش ياد ميكنند و در اين باره آنقدر گفتهاند و نوشتهاند كه حرف ناگفتهاي باقي نمانده است. بيشك اگر نه دانشمندترين مرد زمانه، حتما يكي از چند عالم بزرگ آن دوران بود و به قدرت انديشه و وسعت اطلاعات از معاصرانش متمايز ميشد. اما او سياستمدار بزرگي هم بود. از آن دسته سياستمداراني كه سياست را هنر كار كردن با امكانات و ابزارهاي موجود ميبينند، حتي اگر اين امكانات و ابزارها حداقلي و بسيار ناچيز باشد. اين جنس سياستورزي كه گاهي با منفعتطلبي اشتباه گرفته ميشود (و گاهي واقعا منفعتطلبي است) همكاري با مغولان متجاوز را برايش ممكن كرد و هزينه سيطره آنان بر كشور ما را، كمي كاهش داد. چند بار در پايان چند زدوخورد جلوي انتقامجويي و كشتار را گرفت و جان بسياري را نجات داد، چند كتابخانه بزرگ را از نابودي به دست مغولان بدوي -كه دركي از اهميت كتابهاي موجود در آنها نداشتند- حفظ كرد و هرجا كه ممكن بود نقش ميانجي صلح را به عهده گرفت. واقعيت تغييرناپذير اين بود كه مغولان در آن دوران بخش وسيعي از جهان اسلام و تقريبا سراسر ايران را اشغال كرده بودند و با يا بدون خواجه نصيرالدين بر اين نواحي حكومت ميكردند. پاسخ به اين پرسش كه «فرمانروايي آنان چگونه خواهد بود؟» به نقشي برميگشت كه مرداني مثل خواجه نصيرالدين (و ديگراني مانند برادران جويني) ميپذيرفتند. اين نكته ناگفته نماند كه خواجه نصيرالدين فردي معمولي نبود و نام و آوازهاش حتي به دربار مغولان فاتح چين هم رسيده بود. آنان او را ميشناختند و ميدانستند كه براي تحكيم پايههاي قدرتشان و فرمانروايي كمدردسر به مرداني مثل او نياز دارند. به قول يكي از پسران چنگيز «امپراتوري با اسب به دست ميآيد، اما با اسب اداره نميشود.» خواجه نصيرالدين هم اين نياز مغولان را ديد و از آن براي حفظ آنچه به نظرش ارزش حفظ كردن داشت بهره برد. البته به همه اهدافي كه در سر داشت نرسيد، اما دستاوردهايش آنقدري بود كه اين همكاري را توجيه كند كه در سياست به قول آندره مالرو فرانسوي عمل را با معيار عمل بايد سنجيد و سياستورزي يعني انتخاب ميان دو يا چند امكان، نه مقايسه يك امكان با فلان آرزو يا رويا. احتمالا مردم آن روزگار -و نيز خود خواجه نصيرالدين- ترجيح ميدادند (آرزو ميكردند) قومي بهتر از مغولان بر آنان حكومت كنند، اما حداقل در مقطعي كه دربارهاش صحبت ميكنيم چنين امكاني وجود نداشت. از اينرو تصميم خواجه نصيرالدين به پذيرش همكاري با فاتحان، انتخابي سخت و ضرورتي اجتنابناپذير براي دفع شر بود. او در دولت مغولان مقام رسمي نداشت، اما يكي از مشاوران خان بزرگ محسوب ميشد. با هولاكو در پيشروي به سوي عراق عرب و فتح بغداد همراه بود و در زمان جانشين هولاكو، اباقاخان هم يكي از محترمان محفل خان شمرده ميشد. تا 73 سالگي عمر كرد و سال 653 خورشيدي در چنين روزي (يا چنين روزهايي) درگذشت. اندامي لاغر و قدي متوسط داشت و به خوشخلقي و وقار و خونسردي مشهور بود. زياد روزه ميگرفت و اهل ثروتاندوزي نبود، اما ثروت را براي پيشبرد برخي امور -مثل توسعه دانش و ترويج دين- لازم ميديد. پيش از مغولان، هم با اسماعيليها نشست و برخاست كرد و هم مدتي در دربار خليفه بغداد مقيم شد و دانشمندان و عرفا و سرداران زيادي را از نزديك شناخت، اما هيچكس را به اندازه عطار نيشابوري كه اوايل جواني با او ديدار كرده بود بزرگ و محترم نميشمرد.