دموكراسي بدون دموكراتها
محسن آزموده
در انتخابات اخير رياستجمهوري، پديدههاي عجيب و غريب كم رخ نداد، از ماجراي عدم احراز صلاحيت برخي نامهاي آشنا و شكل برگزاري مناظرهها تا تبليغ نكردن كانديداها در فضاهاي بيروني جامعه و محدود بودن تبليغات خياباني و ستادها به چند نامزد. درباره اين موارد البته كارشناسان و تحليلگران سياسي بسيار نوشتند و خوانديم. عمده اين موارد هم ربط مستقيمي به مردم نداشت و به تصميمها و ترجيحات خود نامزدها يا ساير نهادها باز ميگشت. اما يك مورد شگفتانگيز و تلخ، نحوه برخورد برخي اقشار و گروههايي از مردم با يكديگر در روزهاي انتخابات بود.
مشخصا منظور كساني است كه بدون هيچ احترامي به انتخاب ديگران، آنها را مورد هجمههاي تند و شديد قرار دادند و بلكه با آنها دعوا و مرافعه كردند كه چرا به فلاني راي ميدهيد و چرا به ديگري راي نميدهيد يا اصلا چرا راي ميدهيد؟ در برخي جاها در خارج از كشور كار به زد و خورد فيزيكي رايدهندگان انجاميد. ويديوها و فيلمهايي ناراحتكننده جلوي بعضي از سفارتخانهها يا دفاتر كنسولگري ايران در ساير كشورها دست به دست شد كه در آنها گروهي آدم خشن با هر كس كه راي ميداد، با شديدترين وجهي برخورد ميكردند. دوستي ساكن رم ايتاليا تعريف ميكرد كه بعد از بيرون آمدن از سفارت، گروهي ناسزاگويان به او هجوم آوردند و حتي قصد ضرب و شتم او را داشتند.
شگفتانگيز و صد البته اسفبار آنكه اين رفتارها از كساني سر ميزند كه مدام از دموكراسي و آزادي بيان و دفاع از حقوق انسانها دم ميزنند.هندريك تس نويسنده كتاب «دموكراسي بدون دموكراتها؟» در شرح تاريخ آلمان در قرن بيستم در دوران بحثبرانگيز جمهوري وايمار يعني سالهاي 1918 تا 1933 نشان ميدهد كه چگونه در جامعه سرخورده آلمان دوران پس از شكست اين كشور در جنگ جهاني اول، فضاي آزاد سياسي نه فقط به بسط دموكراسي و دفاع از حقوق اساسي انسانها منجر نشد، بلكه زمينهساز سر برآوردن يكي از خشنترين رژيمهاي توتاليتر در قرن بيستم شد.
اين كتاب و ساير تحقيقات درباره دوره تاريخي مورد بحث نشان ميدهد، از دل جماعتهايي كه خود مشق دموكراسي نكردهاند و در كنه ضميرشان به حقوق اساسي انسانها باور ندارند، تنها رژيمهاي فاشيستي سر بر ميآورد.
برخي اساتيد اخلاق و مصلحان اجتماعي معتقدند كه انسانها پيش از تلاش براي بهبود وضعيت بيرون، بايد روي به اصلاح درون آورند و مجموعه باورها و احساسات و خواستههاي خود را مورد بازنگري و تامل قرار دهند.
از ديد ايشان، راه اصلاح بيرون از رهگذار اصلاح درون ميگذرد. ميتوان با اين انديشمندان مخالفت كرد و گفت كه انسان موجودي اجتماعي است و آنچه از درون او به شكل گفتار و رفتار سر بر ميآورد، بازتابي از شرايط اجتماعي و محيطي است كه در آن زندگي ميكنند.
اما با اين استدلال تنها منكر اختيار و آزادي انسان شدهايم و تمام كرد و كار او را به وضعيت بيروني فرو كاستهايم.
به ويژه در روزگار ما كه دسترسپذيري به نظامهاي اخلاقي و فكري و فرهنگي براي همگان ميسر شده و آدمها اگر نه امكان تجربه، دستكم فرصت آگاهي از شيوههاي مختلف زندگي را يافتهاند، از هيچكس پذيرفته نيست كه مدعي شود، بلد نيست يا ياد نگرفته كه دموكراتيك عمل كند يا نميداند دموكراتيك عمل كردن به چه معناست، مخصوصا وقتي آن فرد خودش را مدعي دموكراسي ميداند. دستكم از فردي كه سالهاست در جامعهاي مدعي دموكراسي زندگي ميكند، انتظار ميرود حداقل جايي كه داعيهدار دموكراسي است، شيوه و روشي دموكراتيك اتخاذ كند و از روشهاي تند و فاشيستي بپرهيزد.
دموكراسي به معناي برابري افراد در برابر قانون و آزادي حق بيان، بدون آدمهاي دموكرات يعني انسانهايي كه در زندگي فردي و جمعي خود فيالواقع دموكراتيك عمل كنند، بيمعناست و نتيجهاي جز فاشيسم و خشونتطلبي در بر ندارد.