زخمهاي غيركاري
اسدالله امرايي
داستانهاي كوتاه از نويسندگان قرن بيستم اسپانيا با عنوان زخم به ترجمه علياكبر فلاحي در نشر گويا منتشر شده است. ادبيات اسپانيا از جنگ داخلي تا پايان قرن بيستم، آينه تمامنماي فضاي اجتماعي و فرهنگي آن سالهاست. اين آثار گوياي روحيه نسلهاي مختلف نويسندگاني است كه واقعيت جاري در آن دوره را روايت ميكنند و معرف نسلي است كه فصلي نو از تاريخ ادبي اسپانيا را خلق كرده است؛ دوراني كه حاصل بغض و خشم سالهاي جنگ، نارضايتي و خفقان دوران استبداد و سرانجام، گشايش و آزادي حاصل از دموكراسي است. در اكثر داستانهاي مجموعه هويت اسپانيايي به طرزي سرخوشانه و اندوهناك نمايان شده و جذابيت داستانهاي اين نويسندگان همين است. در سال ۱۹۳۱ بعد از 10 سال آشوب سياسي، بر اثر قيام جمهوريخواهان آلفونس سيزدهم شاه اسپانيا از كشور گريخت و حكومت جمهوري برقرار شد. دولت جمهوري كمر به انجام يك برنامه اصلاحات اجتماعي و اقتصادي بست. براي مبارزه با قدرت كليسا كه از ايام باستان در اين كشور ريشه دوانيده بود، قوانيني عليه روحانيون به تصويب رساند و نهاد ديانت از حكومت تفكيك گرديد، فرقه يسوعي منحل و اموال آنها توقيف شد. مدارس از حوزه نظارت اهل دين بيرون آمد. با اعطاي حق خودمختاري داخلي به كاتالونيا آن قوم كمي آرامتر شدند. در پي اصلاحات ارضي و سياستهاي دولت جمهوريخواه اسپانيا، ملاكان بزرگ و روحانيون عليه دولت شوريدند. سرانجام پس از حدود سه سال جنگ و بعد از آنكه يك ميليون نفر در اسپانيا كشته شدند جناح چپ يا جمهوريخواهان، در سال ۱۹۳۹ در برابر قواي ژنرال فرانكو سر تسليم فرود آوردند و او حكومت مستبد فاشيستي را در تمام كشور ايجاد و مستقر كرد. ديكتاتوري خشني كه سيوپنج سال ادامه يافت. ادبيات در اين سالها به علت سانسور شديد حاكم بيشتر در كشورهاي اسپانياييزبان ديگر منتشر ميشد. در اين كتاب داستانهايي از فرانسيسكو آيالا، فرانسيسكو گارسيا پابن، آنا ماريا ماتوته، رامون خوسه سندر، ايگناسيو آلدكوئا، خوان ادواردو سونيگا و... منتشر شده است. «وقتي دوباره سراغ كاغذها رفتم لكه خون را ديدم. يك ورق كاغذ تميز بود بيآنكه استفاده شده باشد. اما وسطش لكهاي براق و نرم بود. فكر كردم شايد از يك زخم بدون در است. دستهايم را نگاه كردم، به صورتم دست كشيدم. لاي ناخنهايم را جستوجو كردم. چيزي دستگيرم نشد. ورق كاغذ را كنار گذاشتم و تلاش كردم حواسم را جمع كنم. تخيلاتم آرام آرام به سوي نيشدارترين مركز روايت برميگشت: آغاز شب، فرار روبرت، خاطره نزديك روسائورا بعدِ جر و بحث در آپارتمان.» از اكبر فلاحي پيشتر آب سوخته كارلوس فوئنتس، گربه مادرم، كتاب درخت پرتقال و دودكش بدون دود منتشر شده بود.