معشوقه ريتا
حسن لطفي
يك هفتهاي از مرگ ريتا ميگذرد. آنقدر ناگهاني و مرموز كه هنوز مرگش را باور نكردهام. اگر ميتوانستم ملوس (جفتش) را رها ميكردم تا قبل از آنكه جلوي چشمانم جان بدهد، برود. راستش را بخواهيد با يادآوري لحظات عاشقانهاي كه باهم داشتند داغم تازه ميشود. تا آن لحظهها را نديده بودم هيچوقت به ذهنم هم نميرسيد پرندهها نيز ناز و نوازش و عشقبازي بلدند.
همانطوركه هيچوقت تصور نميكردم روزي عزادار پرندهاي بشوم كه دوستي برايم هديه آورده بود. روزهاي اول تصميم داشتم رهايش كنم تا برود. دوستم كه خبردار شد گفت با اين كارت كارش را تمام ميكني. از آن روز با خودم عهد كردم براي زيست بهترش تلاش كنم (زيست بهتر در دنياي محدود) گفتم مسووليتش با من است. وقتي از قفس بيرون ميآمد و روي كتابهاي كتابخانهام مينشست و مدام تكرار ميكرد بوس بده بوس بده حالم بهتر ميشد. حتي نسبت به نوك زدن به ورقههاي كتاب بيتوجه شده بودم. نه به خاطر چند جملهاي كه ميگفت (بوس بده، بدو بيا، كجايي تو، ريتا جون، آيدا جون) بيشتر به خاطر آنكه با اهلي كردنش مسووليتش روي دوشم افتاده بود. شايد به خاطر همين وقتي بيحال شد و همسرم پيش طبيب پرندگان بردش (خودم به خاطر نگراني طاقت نياوردم و بيرون ماندم) وقتي طبيب از حال بدش گفته بود از او پرسيده بود ما كه باعث مرگش نشديم؟ طبيب به او اطمينان داده بود نه! اما راستش را بخواهيد از آن روز دايم دارم به نقش خودم در اين مرگ زودرس فكر ميكنم. نميدانم اگر خداي ناكرده، ناخواسته باعث تمام شدن لحظات عاشقانهاش با ملوس شده باشم بايد جواب خدا را چه بدهم. ميدانم اين حرفم براي شما كمي خندهدار است، دركتان ميكنم. وقتي در جامعهاي زندگي ميكنيم كه آمار مرگومير بر اثر آلودگي به ويروس كرونا بيداد ميكند و هيچكس مسووليت اين مرگ و مير را به عهده نميگيرد صحبت از نقش يك انسان در مرگ يك پرنده به جوكي بيمزه ميماند. اما نه از وقتي ريتا مرد و معشوقهاش برايم ماند مدام درگير اين فكرم كه كساني كه در قبال مردم كشورم مسوولند شبها چگونه ميخوابند (من كه از وقتي ريتا مرده است نيمه شب بلند ميشوم و به اين فكر ميكنم كجاي كارم اشتباه بوده!)
آيا به نقش خودشان در مرگ و ميرها فكر ميكنند؟ آيا نيمهشب از خواب بيدار ميشوند و براي لحظهاي با خودشان ميگويند كجاي كار اشتباه كردهاند؟ نميدانم! خدا را شكر جاي آنها نيستم. وگرنه كابوس زندگيام مرگ انسانها ميشد. انسانهايي كه بعضيهاشان معشوقي را تنها ميگذارند و عمر لحظات عاشقانهشان كم ميشود. لطفا اين نوشته را به چشم تنهايي يك پرنده معشوق نخوانيد. به فكر انسانهايي باشيد كه اگر دير بجنبيم بايد جواب خدا را به خاطر اين ديرجنبيدن و تصميم غلط گرفتن بدهيم. لطفا به فكر زندگي و زندهها باشيد. لطفا شبها با فكر مسووليتي كه بر دوش داريد از خواب بپريد.