به بهانه هشتاد سالگي
خالق «گوزنها»
جذابيتهاي پنهان سينماي كيميايي
پرويز نوري
مسعود جان عزيز يار ديرين... مدتهاست كه از تو دورم، مدتهاست كه دلتنگ توام، به ياد آن شبهاي روشن كه با جواد جان طوسي مينشستيم و از سينما ميگفتيم و از فيلم نوآرها و بوگي، فولر و فورد و البته هيچكاك خودمان. به ياد آن دور دورها وقتي كه داشتي «قيصر» را ميساختي دلم ميخواست كه در كنارت هنگام ساخت بودم اما نشد. به ياد خيلي چيزهاي خوب آن موقعها كه ديگر نيست، سينمايي كه سينما بود و فيلمهايي كه زلال و شفاف و متعالي و ما را به دنياي تكني كالر ميبرد. يادت هست روزي كه بعد از نمايش «قيصر» با محمد شهرزاد آمديم دفتر آريانا فيلم با تو به گفتوگو نشستيم؟ ميداني اين موضوع مال كي است؟ نيم قرن پيش، گذاشتيم و گذشتيم. خوشحالم كه همچنان سرپايي و فيلمسازي، شنيدم كه فيلم قبليات «خون شد» بسيار خوب بوده (مثل بيشتر فيلمهايت) و تازگيها هم «خائنكشي» را تمام كردهاي، تحسين ميكنم كه همچنان ايستادهاي. ما را از سينما جدايي نيست. زندگيمان است و تو پيشگام همه بودهاي. كاش ميتوانستم بار ديگر با تو باشم؛ اما بدان هميشه دلم آنجاست، پيش تو و در كنار تو در آن اتاق كوچك رويايي و مقابل تلويزيون با فيلم «جيب بر خيابان جنوبي».
اهميت سينماي كيميايي
اما چرا هنوز هم ما بايد مسعود كيميايي را به مثابه يكي از مهمترين و بهترين فيلمسازان خودمان جدي بگيريم؟
اين درست همان پرسشي است كه رابين وود در كتاب خودش درباره هيچكاك كرده بود. او گفته بود دريغ چنين پرسشي كه اصولا بايد مطرح شود و افزوده بود اگر بشود واقعا سينما را به عنوان هنري مستقل به حساب آورد، به عينه در مورد كيميايي ميتوان همين خصوصيت را به كار گرفت. سينمايش غريزي و فطري است. شايد بتوان گفت سينمايي جوشان از درون خود او –آنگونه كه ما هميشه منظور نظرمان بوده– به همين خاطر درك فيلمهايش (خاصه آنچه پيش از انقلاب ساخته) نياز به درك ماهيت تكنيك و جوهر سينماي خود كيميايي دارد. كافي است نگاهي داشته باشيم به «قيصر» او، ميدانيم كه فيلم ماندگاري است. فيلم همه زمانها كه هيچوقت كهنه و رنگ باخته نميشود (مثل بسياري از فيلمهاي بزرگ ديگر). يادم هست اولين نقد را بر اين فيلم من در مجله «ستاره سينما» نوشتم با عنوان «سينماي ايران تولد يافت» و بعد ديگران به وفور دربارهاش نوشتند، «قيصر» گرفت و نوع سينمايي ديگر را سبب شد و در حقيقت رنسانسي در سينماي از پا افتاده ما ايجاد كرد.
چرا «قيصر» چنين كرد؟ به درستي نميتوان پاسخي براي اين سوال يافت. شايد آن سوي ديگر سينمايي بود كه سالها بر آن سينما سايه انداخته بود. آنچه قيصر را از آن سينماي عامي و متعارف متمايز ميساخت، نگاه و شكل بازگويي نامتعارف فيلمساز بود. درست در زمان و موقعيتي مناسب، درست در لحظهاي كه بايد به وقوع ميپيوست.
«قيصر» تكهاي از جامعه بيعدالت، نامردمي و نابرابريها بود. تفاوت قيصر از آنجا ناشي ميشد كه قهرمان اينبار بيش از آنچه ظاهري و مادي عمل كند، احساسي و دروني بود. براي همين هم بود كه شخصيت او به آدمهاي معمول بيشتر نزديك بود تا يك قهرمان ساختگي، به همين رو مخاطب خود را در كنار «قيصر» و با او در كشاكش همه اتفاقات ميديد. نظرم بر اين است در بهترين فيلم كيميايي «گوزنها» به خوبي ميتوان لحظههاي احساسي سينمايي را ديد، يعني تحقق بخشيدن و واقعي كردن تم و محتواي داستان در قالب «سينماي خود كيميايي»، به عبارت ديگر به كار گرفتن تكنيكي كه نه تنها تماشاگر را وا ميدارد آنچه را روي پرده در هر لحظه ميگذرد «ببيند»، بلكه كاري ميكند كه جلوه و تجسم واقعي آن لحظه خاص را در همان لحظه تجربه و احساس كند. اين را بگويم كه من هنوز هم از هواخواهان سينماي كيميايي هستم و طرفدار نوع نگاه و فكر و انديشه او... جذابيت مسعود جان كيميايي در اين نكته نهفته است كه ميتواند همچنان هم منتقدان قديمي را با فيلمهايش و نوع نگاهش ارضا كند و هم منتقدان جوان امروزي را به تحسين و تعريف وا دارد. مبارك باشد تولدت...