دنيا با ورزش جاي بهتري است
محمد خيرآبادي
خاطرم هست كه در دوران كودكي (دهه 60 و 70) بازيهاي ما در اغلب اوقات، بازيهاي حركتي/فيزيكي و سرگرميهاي ورزشي بود. فوتبال و واليبال در زمينهاي خاكي و روي آسفالت كوچهها، دويدن، دوچرخهسواري، ژيمناستيك و همچنين بازسازي فيلمهاي رزمي در حضور دوستان و اعضاي خانواده. حتي رونقي كه بازيهايي مثل هفت سنگ و تيركمان و دارت در آن دوران داشت را بايد به حساب رواج بازيهاي حركتي و ورزش گذاشت. همين زمينهها و سوابق باعث ميشود كه در ايام جام جهاني و المپيك احساس كنيم كه دنيا براي مدتي هر چند كوتاه به كام ماست. انگار در چنين روزهايي، جهان داراي چيزي اضافهتر شده كه موجب ميشود زندگي بيشتر از قبل، ارزش زيستن داشته باشد. صبحها ميشود به اميد مسابقهاي كه قرار است در فلان ساعت برگزار شود از خواب بيدار شد و شبها ميشود با مرور تصاوير و ويديوهاي آن روز و با آرزوي تماشاي بازيهاي فردا به خواب رفت. آن نقل قول از مرحوم حميدرضا صدر نويسنده و كارشناس علاقهمند به ورزش و سينما به يادم ميآيد كه ميگفت «بدترين زمان مرگ وسط تورنمنته. وقتي تورنمنت تموم ميشه آمادهاي حتي مرگ رو در آغوش بگيري». انگار حرارت مسابقات ورزشي ما را هم براي ادامه زندگي گرم ميكند و سرد شدن تنور مسابقات، موجب ميشود دل و دماغي براي ما نماند. هميشه وقتي جام جهاني و المپيك تمام ميشود غمي غريب به سراغمان ميآيد و از فردايش نميدانيم جاي خاليشان را با چه چيز پر كنيم. وقتي كه يك طرف مسابقه و رقابت ما باشيم و ورزشكاران ما، اين گرماي محرك و اين غم غريب، چند برابر هم ميشود. آنها در وسط ميدان ميجنگند و ما هم در كنار گود بالا و پايين ميپريم تا به گرماي اين تنور بدميم. در واقع مسابقات ورزشي بدون ما تماشاچيان و هواداراي پر و پا قرص، تقريبا كالبدي خالي از روح است. ما به مسابقات روح ميدميم و مسابقات به ما انرژي بيشتري براي زندگي ميدهند و همه با هم به رنجها و مرارتهايي كه زندگي ما را پر كرده، حمله ميكنيم. حتما تجربهاش را داشتهايد كه در روزهاي سخت و تلخ از لحاظ اجتماعي و اقتصادي، مسابقات ورزشي بيشتر از قبل به حكم مرگ و زندگي نزديك ميشوند و ما به پيروزي در ميدان ورزش بيشتر از هميشه محتاج ميشويم. آنقدر كه يك پيروزي ميتواند ما را براي شادي به خيابان بكشاند و يك شكست ميتواند تا چند روز نگذارد قدم از قدم برداريم. اين پتانسيلي است كه ورزش براي حركت و اميدبخشي دارد و كمتر پديدهاي در اين سطح ميتواند با آن رقابت كند. اين پتانسيل را نبايد به راحتي به صحنههاي نزاع تبديل كرد. نبايد ظرفيتهايي كه به كمك ورزش در طول زمان ايجاد شده به راحتي با اشتباه يك مجري و يك گزارشگر يا دو قطبيسازي در فضاي مجازي از بين برد. برعكس، بايد هر فرصتي را براي پربارتر كردن اين پتانسيل غنيمت شمرد و قهرمانان ورزشي را با هر عقيده و سليقهاي، جذب و حمايت كرد. نيروي انساني مهمترين ابزار توسعه است و توسعه بيشتر از هر چيز به پايههاي فرهنگي نياز دارد. راستش را بخواهيد فهم ما از توسعه تاحدود زيادي ناقص و كج و معوج است. ما توسعه را با پاساژهاي بزرگ، «مال»ها، برج، مترو، اتوبان چند طبقه، لباس برند، ماشين آخرين مدل، گوشي به روز، سد، نيروگاه، كارخانه و... ميسنجيم، اما در واقع توسعهيافتگي معيارهاي ديگري دارد كه ما از آنها غافليم. توسعه يعني اينكه تعداد بيشتري از آدمهاي يك جامعه كتاب بخوانند، فيلم ببينند، به موسيقي گوش بدهند، با حيوانات درست رفتار كنند، جنگل و كوه و دريا و ساحل را آلوده نكنند، به اقليتهاي ديني و قومي احترام بگذارند و گفتوگو با همسر و همسايه و همكار و همشهري را جايگزين تقابل و خشونت كنند. اينها پايهها و مايههاي فرهنگي توسعه است. به اين موارد بايد ورزش را هم اضافه كرد. توسعه يعني تعداد بيشتري از افراد يك جامعه به ورزش رغبت كنند، به كمك آن به حركت درآيند و به زندگي اميدوار شوند. اگر كسي فكر ميكند جهان توسعه يافته جاي بهتري براي زندگي است، در همان جايي كه هست ورزش را نبايد فراموش كند.