خالی شدن یک سرزمین
کاوه گرایلی
در پی بحرانهای دو سال گذشته در کشور شاهد موج جدید تقاضای مهاجرت در میان ایرانیان هستیم. بسیاری از این افراد، نیروهای متخصص و کارآزمودهای هستند که فقدان آنها هزینه گزافی را به کشور تحمیل خواهد کرد. البته تحصیل، کار و زندگی در خارج از کشور نه تنها نامطلوب نیست که منجر به افزایش تعامل با دنیا، رشد جامعه ایرانی و ترویج فرهنگ ایرانی میشود. مشکل جایی است که بخش گستردهای از نیروی انسانی برای همیشه از ایران خارج میشود و قصدی برای بازگشت ندارد.
تهی شدن کشور از سرمایه انسانی، مانند خالی کردن سرزمین از منابع آبیست که این روزها دامن کشور را گرفته است. چنین فرایندهایی آسیبهایی طولانیمدت و برای دههها به کشور خواهد زد. چه چیزی غیرقابل جبرانتر از اینکه نیروی انسانی خوشفکر و مجربی که برای رسیدن او به این جایگاه سالها هزینه مادی و معنوی شده است، چه بسا برخلاف میل خود و به خاطر شرایط نامناسب، به یکباره کشور را ترک میکند و مهارت خود را در اختیار دیگر کشورها قرار میدهد. به عنوان نمونه، طبق اعلام سازمان نظام پزشکی، در طول ده ماه از آغاز همهگیری کرونا سه هزار پزشک از ایران رفتهاند. یعنی چنان شرایطی ایجاد شده که هزاران پزشک ما در اوج نیاز جامعه به خدماتشان تصمیم به ترک کشور گرفتهاند. مهاجرت تجربه آسان، خوشایند و کمهزینهای نیست. اما در نهایت جز نوادری، اکثر افراد جایی را برای زندگی انتخاب میکنند که در آنجا از آزادی و احترام بیشتری برخوردار باشند و آینده روشنی پیش رویشان باشد. البته خروج سرمایههای کشور طی دو سال گذشته محدود به نیروی انسانی نبوده است. چندی پیش رییس اتاق بازرگانی تهران اعلام کرد که در دو سال گذشته، ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه از کشور خارج شده و بخشی از این پول، صرف خرید مسکن در کشورهایی چون ترکیه، امارات و گرجستان شده است. در واقع در شرایطی که ایران برای توسعه نیازمند سرمایهگذاری خارجی است، بخش مهمی از سرمایههای داخلی ما نیز برای پیشگیری از ضرر از کشور خارج میشود.
تلاطمات اقتصادی و کاهش ارزش پول ملی، اضمحلال امید و نداشتن چشماندازی از آینده، کاهش انگیزه شهروندان برای مشارکت سیاسی، نحوه مدیریت بحران کرونا، افزایش محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، دیگریسازی و عدم پذیرش سبکهای گوناگون زندگی، محدود کردن فضای مجازی و ارتباط شهروندان با جهان، تهدیدها و احتمال وقوع جنگ و ناامنی از جمله عوامل زمینهساز خروج انواع سرمایه از کشور هستند و هر تکجمله مسئولین یا هر تصمیم نهادهای حکومتی که امنیت اقتصادی و روانی، احترام و آزادی شهروندان را تهدید کند به این روند شتاب میدهد.
این در حالیست که ایران، کشوری با مزیتهای فرهنگی، تاریخی و طبیعی و بهرهمند از موقعیت جغرافیایی ویژه و نیروی انسانی زبده و کمنظیر در منطقه غرب آسیا است. اما با این وجود طی روندی که از گذشته آغاز شده و در این دو سال به اوج رسیده، بخش گستردهای از جوانان نخبه، کارآمد و آیندهساز کشور، یا ایران را برای همیشه ترک کردهاند یا در میانه فرایند مهاجرت هستند. مهاجرت هر فرد، علاوه بر هزینههای مذکور، عوارض اجتماعی و روانی نامطلوبی برای نزدیکان بازمانده دارد. کمااینکه بسیاری از آنها که ماندهاند و مهاجرت نکردهاند نیز به واسطه این عوارض و بهخاطر بحرانهایی که خود با آنها مواجه شدهاند، دلبستگیشان به کشور به کمترین میزان رسیده است. بخشی از این کاهش تعلق خاطر را میتوان در فضای مجازی و تعابیر گزندهای که جوانان در مورد وطنشان به کار میبرند، مشاهده کرد. این فرایند باعث سست شدن همبستگی مردم و کاهش سرمایه اجتماعی در کشور نیز میشود.
حال پرسش اساسی این است که چه فرد یا نهادی مسئول رسیدگی به چنین وضعیتی است؟ مگر میتوان یک کشور را به علت بحرانهایی که اغلبشان اجتنابپذیر یا قابل مدیریتاند از سرمایههای انسانی، اجتماعی و مالی تهی کرد، پیوند شهروندان با سرزمین را هر روز سستتر کرد و بعد انتظار پیشرفت، توسعه و اقتدار کشور را داشت؟ این میزان بیتفاوتی در برابر این فرایند خطرناک و مغایر منافع ملی، حقیقتاً نگرانکننده است. چرا در تشکیلات عریض و طویل حکومتی، هیچ نهادی برای بررسی این پدیده و عوامل ایجاد آن و مقابله با آن عوامل وجود ندارد؟
تا وقتی که ارزش سرمایه انسانی کشور عمیقاً درک نشود و حفاظت از سلامتی، معیشت و کرامت انسانی آنها و تأمین رضایت و حفظشان در کشور دغدغه تکتک مسئولین و تمام نهادهای حکومتی نشود و زمینه بازگشت بخشی از مهاجران، به ایران فراهم نشود، هیچ اراده و نیرویی توان ساختن کشور و گرهگشایی از مشکلات متعدد آنرا ندارد. آیا شنوندهای هست که این هشدار را بشنود؟