انده خرند و جان فروشند
نخستينبار گفتش كز كجايي بگفت از دار ملك آشنايي
بگفت آنجا به صنعت در چه كوشند بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشي در ادب نيست بگفت از عشقبازان اين عجب نيست
بگفت از دل شدي عاشق بدينسان ؟بگفت از دل تو ميگويي من از جان
بگفتا عشق شيرين بر تو چونست بگفت از جان شيرينم فزونست
نظامي