هيچ كجا خانه آدم نميشود
محمد خيرآبادي
مسافرت، مهماني، طبيعتگردي يا ...، فرقي نميكند. هر جا بروم در هر صورت دوست دارم سريعا به خانه برگردم. انگار خانه من را به سمت خودش ميكشد با مغناطيسي قوي كه از دورترين فاصلهها هم بر من اثر ميكند. به نظر من اينكه «هيچجا خانه آدم نميشود» چيزي فراتر از اين است كه در خانه خود ميتوانيم با شلوارك بچرخيم، هر وقت دلمان خواست در يخچال را باز كنيم و راحت در رختخواب آشناي خود بخوابيم.
خانه ما جايي نيست كه راحتترين مبلمان و تختخواب ممكن را داشته باشد. خانهها و هتلهاي زيادي هستند كه سالنهاي مجلل و اتاقهاي خواب فوقالعاده راحت دارند و برق از سر ما ميپرانند. با اين حال شكي نيست كه بعد از چند روز اقامت در آنها باز هم ميخواهيم به خانه خودمان برگرديم. اينكه در خانه خودمان راحتتريم يك بخش ملموس و جسمي دارد و يك بخش مهم ذهني و رواني. خانه ما غير از ظواهر مادي و جنبههاي رفاهياش، داراي باطن و معنايي خاص براي ماست. اين باطن و معنا به مرور زمان به وجود آمده. از روزي كه پولهايمان را براي رهن و اجاره يك سرپناه كنار گذاشتيم يا از روزي كه وام خريد مسكن به نام ما درآمد. از روزي كه لوازم و اثاثيه را به خانه جديد آورديم و دكوراسيون داخلي آن را بنا به سليقه خودمان طراحي كرديم. ذره ذره گنجينه خاطرات خانه را پربار كرديم و بخشي از وجودمان را در جايي به نام «خانه خودمان» مستقر كرديم. خانه با مسكن فرق دارد، ميگويند «مسكن را ميخري ولي خانه را ميسازي.» در اينجا «خريدن» و «ساختن» معنايي غير از معناي ظاهري آنها دارد. در واقع خانه يك روحي دارد كه حاصل انباشته شدن مولفههاي غيرمادي و دروني افراد در آن است مثل آجرهايي كه روي هم سوار ميشوند تا خانه ساخته شود. رويدادها و خاطرات به كمك آنچه در درون ما رخ ميدهد يك ماهيت غيرمادي، مفهومي و انتزاعي به خانه ميبخشد. خانه مهمترين نقشش اين است كه ما را به ياد خودمان ميآورد، از طريق چيزهايي كه تجسم بيروني درونيات ما اعم از باورها، احساسات و آرزوها و روياهاي ماست. كتابهايي كه در كتابخانه نگه داشتهايم، تابلوهايي كه به ديوار زدهايم، فرش، مبل، پرده، كمد لباسها، آشپزخانه، يخچال، سيستمهاي صوتي و تصويري و هر نما و قابي از خانه نشاندهنده بخشي از هويت ماست. اگر كسي بخواهد ما را بشناسد با ملاقات در خيابان و محل كار يا كافيشاپ و هتل چيز زيادي دستگيرش نميشود. در و ديوار خانه ما از هر چيزي بهتر «خود» ما را عيان خواهد كرد. خانه آن جايي است كه ما خودمان، با معماري ذهني و رواني آن را ساختهايم و روحي در آن دميدهايم. ما در هيچ جا به غير از خانه خود يا جايي كه آن را خانه خود ميدانيم (مثل خانه پدري و البته سرزمين مادري) راحت نيستيم به دليل اينكه هميشه نياز داريم با خودمان ملاقات كنيم.