انتظار براي همان اميدهاي كوچك
ديانا ارسنجاني
صداي خشخش برگهاي پاييزي، پسزمينه آواز زير لبم ميشوند و بعد از يك سال و اندي در خانه ماندن و از پشت وسايل بيمهري همچون تلفن همراه و رايانه درس خواندن بالاخره با انرژي و نشاط راهي مدرسه ميشوم.
وارد حياط مدرسه كه ميشوم صداي هياهوي بچهها در زنگ تفريح در گوشم ميپيچد و لبخندي در گوشه لبم جا خوش ميكند. دوست دارم هرچه زودتر خودم را به كلاسهاي درسمان برسانم تا ببينم ميز و نيمكت و تخته كلاس چه حرفي براي گفتن دارند؟ آيا آنها هم دلتنگ ما دانشآموزان هستند؟ من تمام روزها را به اميد نشستن دوباره روي نيمكتهاي قهوهايرنگ كلاس سپري كردم. تمام اين روزها به اميد شنيدن صداي زنگ تفريح و صحبت كردن با دوستانم سپري شد. پس همين چيزهاي كوچك هستند كه ما را براي حضور گرم در مدرسه همراهي ميكنند.
دانشآموز پايه يازدهم رشته تجربي