خاطره مشترك نسلي
مهرداد احمدي شيخاني
133 سال پيش، ميرزا حسن رشديه، اولين مدرسه خود را در محله ششگلان تبريز (كه در يادداشت ديگري با نام «مرد محله ششگلان» از اين محله ياد كردهام و چه نقش عجيبي دارد اين ششگلان در استواري و سربلندي ايران) راهاندازي كرد و با اين كار بنايي را پايه گذاشت كه از آن زمان تا امروز همه ما و در آينده تا زماني كه ايران وجود دارد، همه ايرانيان مديون او خواهيم بود، آنطوركه هر قدر هم از او ياد كنيم و نامش را گرامي بداريم، باز هم كم است. مردي كه رنجهاي بسياري كشيد، مدارسش را آتش ميزدند، خودش را به باد كتك ميگرفتند و بارها قصد كشتنش را داشتند، اما اين بزرگمرد هرگز از پاي ننشست و ادامه داد و مايوس نشد تا آنكه امروز، همه ما ايرانيان در سايه درختي كه او كاشت قرار داريم. با خود عهد كردهام هر جا نقشي حتي ناچيز در موضوعي مرتبط با آموزش و پرورش اين سرزمين داشتم، از اين مرد يگانه ياد كنم. مردي كه با وجود نقش بيبديلش در زندگي تكتك ما، در تمامي مدت حياتش نامرادي ديد و در نهايت، زندگي را در فقر و مسكنت، به 93 سالگي در شهر قم وداع گفت. اگر فردوسي را به واسطه شاهنامه و زنده نگه داشتن زبان فارسي بزرگ ميداريم، حق است كه به همان اندازه، ميرزا حسن رشديه را به خاطر پايه نهادن آموزش نوين ايران بزرگ بداريم و هميشه تكريم كنيم. تا باد چنين بادا. يكشنبهاي كه گذشت، اختتاميه «اولين جشنواره تصويرگري كتابهاي درسي دوره ابتدايي» بود و من به عنوان يكي از داوران اين جشنواره، سخنراني كوتاهي داشتم كه ضمن يادي از ميرزا حسن رشديه و تاكيد بر اينكه در هر فعاليت و نشستي اينچنين كه به همت آموزش و پرورش انجام ميشود، لازم و ضروري است كه حتما از اين مرد بزرگ نيز ياد شود و در ادامه خاطرهاي را نقل كردم. در اواسط دهه 40 قرن خورشيدي گذشته كه هنوز مدرسه نميرفتم، دو كتاب را به ياد دارم كه قديميترين خاطره من از كتاب است، خاطرهاي كه شك ندارم همه كساني كه حداقل همسال من هستند و قطعا افراد مسنتر هم در اين خاطره اشتراك دارند. آن دو كتاب، كتابهاي تاريخ و جغرافي سالهاي پنجم و ششم دبستان بود. دقيقا يادم هست كه برادر بزرگترم در اين دو سال، اين دو كتاب درسي را داشت و من با دلبستگي عجيبي آنها را در دست او تماشا ميكردم و همه آرزويم اين بود كه روزي به دبستان بروم و به كلاس پنجم و ششم برسم تا اين دو كتاب را داشته باشم. البته وقتي دبستاني شدم، شكل سنوات تحصيلي تغيير كرد و به تبع كتابها نيز عوض شدند و ديگر آن دو كتاب عزيز را نديدم. دو كتابي كه اگر همنسل من باشيد، شك ندارم كه حتما اين جملات را كه ميخوانيد، مشغول مرور خاطراتتان از آن دو كتابيد. دو كتابي كه نه قبل و نه بعد، نه ديدهام و نه شنيدهام كه هيچ كتاب ديگري مانند آنها به خاطره مشترك حداقل يكي دو نسل تبديل شده باشد. مطلقا هيچ كتابي را نه در حوزه كتابهاي آموزش و پرورش و نه كتابهاي خارج از اين دايره را نميشناسم كه واجد اين ويژگي نسلي باشد. اما چرا چنين است؟ شايد جواب در پاسخ اين سوال باشد كه چرا يك كودك دبستان نرفته و سواد نياموخته، چنان دلبسته آن دو كتاب بوده؟ و جواب اين سوال بسيار ساده است. هرچه بود در تصاوير آن دو كتاب بود. دو كتابي كه امروز با اينكه بعد از گذشت بيش از 50 سال، فقط تصوري مبهم از تصاوير آن دارم ولي اين تصور مبهم نيز چيزي نيست جز خاطره تصاوير آن. در كشور ما، نقاط دورافتادهاي هست كه اهالياش، از كودكي تا پيري، اگر كتابي هم ببينند، فقط همين معدود كتابهاي درسي است و اگر بشود، فقط اگر بشود با همين كتابهاي معدود و محدود، دلبستگي به كتاب را در دل كودكان كاشت، چه بسا كه شايد ميرزا حسن رشديه ديگري را پيدا كرده باشيم. «اولين جشنواره تصويرگري كتابهاي درسي دوره ابتدايي»، هر چند بسيار دير و با دههها تاخير برگزار شد ولي بالاخره شايد بتواند اهميت تصويرگري را در آموزش و پرورش تثبيت كند و غير از آن تنها دو كتاب در طول اين 133 سال، بتواند كه زمينهاي بسازد تا كتابها يا حتي تنها يك كتاب ديگر را هم تبديل به خاطره مشترك نسلي بكند. آمين.