سال حقيقت
مرتضي ميرحسيني
سال 1989 كمونيسم در اروپاي شرقي مُرد. به قول تيموتي گارتناش هيچچيز در حياتش، به اندازه رفتنش برازندهاش نبود. اين مرگ يا در واقع فروپاشي، خواهناخواه در چكسلواكي هم اتفاق افتاد، هرچند تفاوتي هم در اين كشور با كشورهاي ديگر آن جغرافيا ديده ميشد كه يكي ميگفت «در لهستان ده سال طول كشيد، در مجارستان ده ماه، در آلمان شرقي ده هفته، در چكسلواكي شايد ده روز هم طول نكشد!» جادوي اعداد رُند؟ شايد. البته ماجرا بيشتر از 10 روز طول كشيد، اما مردم آنجا - مثل بسياري مردم ديگر - دوست داشتند اعداد مهم زندگيشان، اعداد رُند باشند. مانند تقريبا همه تحولات اينچنيني، ماجرا از اعتراضي كوچك شروع شد و بعد «كمكم شمار شركتكنندگان افزايش يافت و شعارها اندكاندك هرچه بيشتر سمتوسويي عليه ديكتاتوران كاخنشين آن زمان پيدا كرد.» پليسها مداخله كردند و كوشش معترضان براي پرهيز از خشونت به جايي نرسيد. «آنهايي كه در صف نخست بودند سعي كردند گل به دست پليسها بدهند. آنها شمعهاي روشني را روي زمين گذاشتند و دستهاي شان را بالا بردند و با همديگر شعار دادند: ما دست خالي هستيم. اما پليسها... با باتومهايشان به جان مردان و زنان و كودكان افتادند و شروع كردند به كتكزدنشان.» خلاصه اينكه درگيريهاي آن روز (17 نوامبر) «جرقهاي بود كه چكسلواكي را سراپا به آتش كشيد.» گاليله برشت فرياد ميزند بدبخت آن سرزميني كه نيازمند قهرمانان باشد و باز به قول گارتناش بدبخت آن سرزميني كه نيازمند انقلاب باشد. چكسلواكي سال 1989 هم بدبخت و هم نيازمند انقلاب بود. روزهاي بعدي به ناآرامي و اعتراض و انتشار بيانيه و سخنراني گذشت. مثلا روز 24 نوامبر شعار «عينيت، حقيقت، توليد، آزادي» مطرح شد كه دو واژه نخست بيانگر دغدغه راستي و صداقت بود و آخري هم واژه پرتكرار هر جنبش و كارزاري. اما سومي، يعني توليد كه بسيار مهم بود و به اندازه سه تاي ديگر اهميت داشت. زيرا اگر قرار بود بهاي رهايي سياسي، بدبختي اقتصادي باشد، بسياري حاضر به پرداخت اين بها نميشدند. اين واقعيت در تنظيم بيانيههاي روزهاي قبل و بعد هم پذيرفته شده بود، به قولي از آزادي و شهروندي تا كود شيميايي براي كشاورزان. چهار روز بعد مجلس فدرال چكسلواكي، مطالبات عمومي را به راي گذاشت و پايان رياست حزب كمونيست بر اين كشور و حذف ايدئولوژي ماركسيسم - لنينيسم از نظام آموزشي را تصويب كرد. نكته اينجاست كه اين نمايندگان سالها، برخي از آنان تمام عمرشان، مبلغ اين ايدئولوژي بودند و مدافع پرشور رهبري حزب كمونيست بر كشورشان محسوب ميشدند، اما حتي يكي از آنها آن روز به تغييري كه به راي گذاشته شد راي منفي نداد. جزييات به كنار، نوامبر 1989 چكسلواكي تحول بزرگي را تجربه كرد و از دوره كمونيسم، حداقل به شكل رسمي و سياسي آن گذشت. آنچه در سالهاي بعد در اين كشور روي داد با اهداف خوشبينانه تحولخواهان بسيار متفاوت بود، اما آن زمان بيشتر مردم اين كشور (كه امروزه به دو كشور جمهوري چك و اسلواكي يا جمهوري اسلواك تقسيم شده است) باور داشتند تاريكي و شر را مغلوب كردهاند و گام در مسير درست تاريخ گذاشتهاند. برخيها سال 1989 را سال حقيقت ناميدند، زيرا در آن سال بيشتر مردم ياد گرفتند و فرصت پيدا كردند بدون ترس و رياكاري، از آنچه واقعا در ذهن داشتند صحبت كنند.