ميراثداران بد عهد
نيوشا طبيبي
دوره مديريت آقاي عيسي كلانتري بر سازمان حفاظت از محيط زيست يكي از بحثبرانگيزترين ادوار محيط زيستي سرزمين ما بود. ايشان در بيتوجهي به نظر كارشناسان به سخره گرفتن پرسشها و نقدها و ناديده گرفتن سود و زيان مردم گوي سبقت را از پيشينيانش ربود.
كاركنان سازمان تحت امرش با سيلي صورت خودشان را سرخ نگه داشتند و فقط با غيرت و عشقي كه به ايران داشتند با تعويق پرداختها و مضايق سختافزاري و نرمافزاري ساختند و به كارشان ادامه دادند. البته پيش از ايشان هم مديراني كه بر اين جايگاه تكيه زده بودند بيشتر از جنس كساني بودند كه دستگاه اداري را فارغ از نوع و شرح ماموريت آن دستگاه مديريت ميكردند. امروز رييس حفاظت از محيط زيست، فردا مدير سازمان انتقال خون، پسفردا مشاور وزير فرهنگ! خود آقاي كلانتري بعد از تجربه طولاني و ناموفق وزارت كشاورزي در چندين دولت، به اين دستگاه آمده بود. انتصاب او سبب شد كه موانع ورود محصولات تراريخته برداشته شود و سازمان حفاظت از محيط زيست از مخالفتش با تراريختههاي زيانبار دست بردارد.
به هر روي، از مشكلات بزرگ محيط زيست كشور از بين رفتن مراتع است. ايران در گذشتهاي نه چندان دور، كشوري مرتعي بوده است. بيشتر خاك ايران را مراتع تشكيل ميدادهاند. به همين دليل اقتصاد قديم ايران بر پايه دامداري شكل گرفته بوده است. تكنوكراتها غالبا دليل از بين رفتن مراتع را به چراي بيضابطه گلهها نسبت ميدهند. درحاليكه اين مراتع براي پنجاه قرن ميزبان گلههاي دام در اين سرزمين بودهاند و فقط در شصت سال اخير بهشدت تخريب و ريشهكن و تبديل به بيابان شدهاند.
آيا مردمي كه پنجاه قرن دامهاي خود را در اين مراتع چرانيده و اين مراتع را از گزند بياباني شدن و نابودي حفظ كرده بودند راه حفظ و نگهداري آن را نميدانند؟ البته كه الگوبرداري خامانديشانه از روشهاي توسعهاي اروپايي و امريكايي و بيتوجهي به فرهنگ و فناوريها و دانشهاي بومي اين ضايعه را سبب شد. آقاي دكتر مرتضي فرهادي، بنيانگذار جامعهشناسي روستايي ايران سالها از نزديك و روستا به روستا، براي پاسخ به پرسشهايي مهم همه ايران را كاويدهاند: چرا گذشتگان ما در حفظ و حراست از محيط زيست ايران و بهرهوري از منابع بسيار موفق عمل كردهاند؟ و چرا ما در مدت كوتاهي همه آن اندوختهها را بر باد دادهايم؟ ايشان ده سال پيش در مقالهاي خواندني به نام «بحران محيط زيست در ايران و لزوم بازنگري به دانشهاي مردمي و فرهنگ ملي» به نكات بسيار قابل تاملي اشاره كردهاند كه امروز هم مطالعه آن بهشدت لازم است.
ايشان در اين مقاله از نقش مهم مرتع در حفظ خاك و جلوگيري از فرسايش آن، ذخيره و نفوذ دادن آب به اعماق زمين، حفظ محيط زيست، ايجاد تفرجگاه، تلطيف هوا و در نتيجه بالا بردن رطوبت هوا و ميزان بارندگي منطقه و روشهايي كه پيشينيان براي حفظ مرتع به دليل سودمنديهاي متعددي كه داشته سخن ميگويند. متاسفانه در روزگار ما مرتع فقط از روي ميزان علوفه توليدي ارزشگذاري ميشود. مانند جنگل كه طي شش دهه گذشته بهشدت مورد تجاوز و سوءاستفاده بخشهاي مختلف قرار گرفته است. درحاليكه در سنت ايراني و فرهنگ اسلامي، بريدن يك شاخه از درخت گناهي نابخشودني تلقي ميشده و به تعبير پيامبر اعظم(ص)، مانند شكستن بال فرشتگان است. درخت از چنان قداستي در تاريخ ما برخوردار بوده كه «درخت بُر» هم پاي صياد، نگونبخت و بيروزي و قسيالقلب شمرده ميشده. اين قداست تا جايي است كه در معماري قديم ايران كمترين ميزان چوب به كار ميرفته. پيشينيان ما به جاي صندلي و مبل و سهپايه ساختن از درختان، از پشتي و فرش و قاليچه و تشك براي نشستن و خوابيدن استفاده ميكردهاند. طبق آمار، براي بريدن يك درخت در جنگل با لوازم مكانيزه كمينه به ۷۵ درخت ديگر آسيب وارد ميشود. اصلا پرسش مهم اين است كه به چه دليل و به كدام ضرورت بهرهبرداري از جنگلها بايد به بخش خصوصي سپرده شوند؟ واضح است كه بخش خصوصي براي دسترسي به سود بيشتر صدمات جبرانناپذيري به جنگلها وارد ميكند، چنانكه در همه سالهاي گذشته ميليونها هكتار از زمينهاي جنگلي را به نابودي كشانده و پاكتراش كرده.
بايد آرزو كنيم، مدير جديد سازمان محيط زيست كه از بدنه اين سازمان و با تحصيلاتي مرتبط با موضوع محيط زيست انتخاب شده است، صداي كارشناسان دلسوز و ايراندوستي چون دكتر مرتضي فرهادي را بشنود و تاملي دوباره در شيوهها و فناوريها و دانشهاي بومي كند كه اين گنجينه، سرزمين ما را از هزاران سال سختي و قحطي و خشكسالي عبور داده و به دست ما ميراثداران بد عهد رسانده.
*اطلاعات درجشده در اين يادداشت از همان مقاله دكتر مرتضي فرهادي گرفته شده است.