• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5101 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۷ آذر

روياها بي‌مادر مي‌شوند

اميد مافي

اواسط دهه هفتاد بود كه او با شعرهايش ما را به ادامه دريا دعوت كرد و از روياي قاصدك غمگيني كه از جنوب آمده بود، سخن گفت. آن ايام نامه‌ها و نشاني‌هايش تازه به بازار آمده بود و دكلمه شعرهاي بهت‌آورش با صداي خسته خسرو شكيبايي ما را در عنفوان جواني به درخت توت و روح گلابي قسم مي‌داد. مسافر غمگين پاييز كه در عاشقانه‌هايش به «ري را» محشر به‌پا مي‌كرد و آسمان را همراه چترش به خانه‌هاي‌مان مي‌آورد.عاشقانه‌هايي كه عندليبي با صداي زعفراني آنها را مي‌خواند تا ‌كنار آينه به آينده‌اي بينديشيم كه فكر مي‌كرديم هرگز نخواهد رسيد. شاعر اهل ايذه اما با سلام و ستاره و كبوتر و كلمه شيداي‌مان كرد، در آن سال‌هاي زيرخاكي كه نه از اينستاگرام خبري بود و نه سرچ كردن نام شاعر ساده‌ترين كار. سيدعلي صالحي با بيش از پنجاه اثرش در گذر زمان شاعري بي‌بديل لقب گرفت و ذائقه‌هاي مختلف را همراه سروده‌هايش كرد، اما ما همچنان غرقه در نامه‌ها و نشاني‌ها باد را ملامت مي‌كرديم و دلتنگي‌هاي خود را با بغض به سينه زمستان مي‌پاشيديم. آقاي شاعر كه به جد معتقد بود نبايد بميريم، چراكه روياها بي‌مادر مي‌شوند، اينك در ۶۶ سالگي صداي قُمري غمخوار را در شامگاه آخر خزان به گوش‌مان مي‌رساند تا به واژه‌هايش بيشتر ايمان بياوريم و باور كنيم حتي اگر از اين روزهاي آكنده از مصايب و دلمردگي آبي گرم نشود، لااقل مي‌توانيم به خياباني كه در مه مي‌گريزد، پناه ببريم و نام كسان گمشده‌مان را در برگ‌ها جست‌وجو كنيم و به هر جان كندني كه هست زندگي را به گردن بگيريم. برنده جايزه شعر فروغ، شعر گلاويژ و ده‌ها عنوان پرطمطراق ديگر در چند قدمي هفتمين دهه زندگي‌اش هنوز معتقد است ميان اين همه همهمه مي‌توان دمي، دقيقه‌اي از بوي بوسه سخن گفت و آوازهاي آينه‌ها را فهميد.
هزار سال هم كه بگذرد نامه‌هايش به ري را براي ما بوي تازگي مي‌دهد و يادآور سال‌هاي نمور دهه هفتاد خواهد بود.آن هنگام كه ساده زندگي مي‌كرديم، به وقت شنيدن واژه عشق دست‌هاي‌مان مي‌لرزيد و البته همديگر را با مهرباني بيشتري صدا مي‌كرديم.نامش مانا كه نسلي را واله جهان پيرامونش كرد و با اندوه سپيدِ كوچه‌هاي خيس، رمانتيك‌ترين شعرها را براي‌مان سرود تا خسرو شكيبايي با تكرار بي‌وقفه غروب، چكامه‌هايش را براي‌مان بخواند و كاري كند كه نوار كاست شصت دقيقه‌اي سوني را به عشق واژه‌هاي پريزادي‌اش هزار بار اين رو و آن رو كنيم و خيال خويش را به گيرايي شعرهاي مردي كه به چيدن محبوبه‌هاي شب مشغول بود، پيوند بزنيم.

چه حوصله‌اي ري‌را! 
بگو رهايم كنند، ‌
بگو راه خانه‌ام را به ياد خواهم آورد
مي‌خواهم به جايي دور خيره شوم 
مي‌خواهم سيگاري بگيرانم 
مي‌خواهم يك‌ لحظه به اين لحظه بينديشم
 آيا ميان آن همه اتفاق 
من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز؟!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون