بازي بوريس و ميخاييل
مرتضي ميرحسيني
شايد فرجامي كه براي شوروي رقم خورد، گريزناپذير بود، اما رويارويي گورباچف و يلتسين -كه به پيروزي يلتسين منتهي شد- نيز وقوع اين اتفاق گريزناپذير را تسريع كرد. بوريس يلتسين كه اواخر مه 1990 رهبر روسيه شد، از اصلاحات سياسي و اقتصادي با محوريت روسيه طرفداري ميكرد و ميخاييل گورباچف -كه از 1985 در قدرت بود- براي سرپا نگهداشتن حكومت شوروي و حفظ اتحاد ميان جماهير آن دستوپا ميزد. يلتسين ميگفت كشور روسيه بر حكومت شوروي اولويت دارد و گورباچف به حفظ شوروي و نوسازي زير سايه آن اصرار ميكرد. تقابل اين دو كه هركدامشان نماينده جرياني قدرتمند محسوب ميشدند، مدتي ادامه يافت و با كنارهگيري يلتسين از حزب كمونيست به اوج رسيد. از آن پس فقط دو انتخاب وجود داشت: گورباچف و بازسازي اتحاد شوروي يا يلتسين و انحلال شوروي و تولد روسيه جديد. گورباچف زير فشارهاي حزب كمونيست، برخي چهرههاي اصلاحطلب را كنار گذاشت و به محافظهكاران تكيه كرد (اصلاحطلبان يعني كساني كه با او در نوسازي شوروي همفكر و همراه بودند و محافظهكاران يعني آناني كه به حكومتداري به همان سبك و سياق گذشته اصرار ميكردند) . اما چنانكه ادوارد شواردنادزه -وزير خارجه مستعفي- پيشبيني ميكرد گورباچف نه حريف يلتسين بود و نه زورش به اقتدارطلبهاي شوروي ميرسيد؛ هم يلتسين- كه پشتوانه مردمي داشت- مدام قوي و قويتر ميشد و هم محافظهكاران شوروي در اجراي درست اصلاحات گورباچف مانعتراشي ميكردند. تازه اين وسط چند جمهوري از اقمار شوروي براي جدايي از آن و رسيدن به استقلال ميكوشيدند. بحران زماني تشديد شد كه عدهاي از درون حكومت شوروي ضد گورباچف كودتا كردند و او را به حبس خانگي انداختند.
يلتسين با حمايت مردم و بسياري از مردان شوروي، كودتا را درهم شكست و گورباچف را آزاد كرد، در فراخوانش گفت: «بيشك ضروري است به رييسجمهور كشور، گورباچف، فرصت داده شود با مردم سخن بگويد. او امروز در حصر است. امكان ارتباط با او از من سلب شده است... كاملا اطمينان دارم كه هموطنان ما اجازه تاييد خودكامگي و بيقانوني توطئهگران را (كه همه شرم و وجدانشان را از دست دادهاند) نخواهند داد. ما خطاب به نظاميان از آنها ميخواهيم وظيفه والاي شهروندي خود را آشكار سازند و در اين كودتاي ارتجاعي شركت نكنند. ما تا انجام اين خواستهها، خواستار يك اعتصاب همگاني و نامحدود هستيم.» خلاصه اينكه يلتسين از دل اين حوادث، به عنوان رييسجمهور روسيه مستقل بيرون زد و در چنين روزي از سال 1991 بر كرملين هم مسلط شد. بريتا بجورنلوند در كتاب «جنگ سرد» مينويسد: «يلتسين كه در عقيم گذاردن كودتا اراده و مهارت سياسي خود را نشان داده بود، به وضوح در كانون توجه سياسي قرار گرفت. رهبري و شجاعت او در تمام مدت اين حادثه استعداد واقعي او را در به حركت درآوردن مردم روسيه و رو دست زدن به رهبران كودتا نشان داد.» او در همين دسامبر، بياعتنا به گورباچف با اوكراينيها و بلاروسيها درباره آينده شوروي گفتوگو كرد. آنان درباره پايان دادن به اتحاد جماهير شوروي توافق كردند و گورباچف هم خواهناخواه مجبور به پذيرش اين واقعيت شد. سالها بعد از گورباچف پرسيدند چرا در رويارويي با يلتسين مغلوب شدي و در پايان، ميدان را به او واگذار كردي؟ و گورباچف گفت يلتسين جسور و متهور بود و مردم، بهويژه در مقاطع بحراني با چنين سياستمداراني همراهي ميكنند. حتي خود يلتسين نيز ميگفت: «اعتقاد من اين است كه اگر گورباچف، يك يلتسين نداشت، بايد يكي اختراع ميكرد. او به يكي مثل من -بدقلق، بددهن، مايه عذاب دستگاه به شدت بروكراتيك حزبي- نياز داشت.»