سختكوشي و تواضع به جاي ادعاي توخالي
محسن آزموده
متاسفانه ما حرف زياد ميزنيم. نگاهي به همين شبكههاي اجتماعي بيندازيد يا در جمعهاي خانوادگي و دوستانه. چقدر «ايران، ايران» ميكنيم و نداي «چو ايران نباشد، تن من مباد» سر ميدهيم. تا يك غيرايراني پيدا ميكنيم، شروع ميكنيم از مجد و شكوه گذشته سخنسرايي ميكنيم و اينكه چه تاريخ و فرهنگ پر افتخاري داشتيم و در فلان چيز و بهمان موضوع، نخستين بوديم و... الخ. در عمل اما چنتهمان خالي است و كار زيادي نميكنيم. بهانه همه جور است، امكانات نيست، شرايط مساعد نيست، اوضاع خوب نيست، به ما بها نميدهند و... اما واقعا چه كار كردهايم و ميكنيم. خيلي راحت اين ايران عزيزتر از جان را رها ميكنيم و به جاهاي ديگر ميرويم، اما در آنجا هم كار چنداني براي مام وطن نميكنيم، جز احتمالا هياهو و سر و صدا. البته قرار نيست همه اهالي يك تمدن و فرهنگ درباره تاريخ و زبان آن تحقيق كنند و صاحبنظر شوند. اما انتظار ميرود، مدعيان دستكم اسم محققان و پژوهشگراني را بدانند كه در زمينه آن فرهنگ و تمدن كار كردهاند، حتي اگر آثار و پژوهشهاي آنها را درباره تاريخ و فرهنگ و زبان ايران نخوانده باشند. فكر ميكنيد نام برت فراگنر به گوششان خورده باشد؟ ايرانشناس اتريشي كه صبح پنجشنبه 25 آذرماه در زادگاهش وين در 80 سالگي درگذشت و بيش از 50 سال از عمرش را صرف تحقيق و پژوهش در زمينه تاريخ ايران و زبان فارسي كرده بود. صادقانه و با كمال شرمندگي به عنوان يك روزنامهنگار حوزه انديشه و دانشجوي تاريخ، بايد اعتراف كنم اگر تلاشهاي علي دهباشي در معرفي مشاهير و بزرگان ايرانشناسي نبود، من هم اسم پروفسور فراگنر را نشنيده بودم، كما اينكه بهرغم تلنگر شبهاي بخارا، هيچ وقت به صرافت نيفتادم كه دو كتاب ترجمهشده از اين ايرانشناس فقيد را تهيه كنم و بخوانم، منظورم اين دو كتاب است: خاطراتنويسي ايرانيان كه رساله استادي فراگنر است و به خاطرهنويسيهاي ايرانيان در دوره قاجاريه يعني از اواسط قرن نوزدهم ميلادي تا انقلاب مشروطه ميپردازد و اين خاطرات و سفرنامهها و سرگذشتها نامهها را به عنوان منبعي ارزشمند و غني براي شناخت تاريخ ايران در اين دوره مورد بررسي قرار ميدهد. «خاطراتنويسي ايرانيان» را مجيد جليلوندرضايي به فارسي ترجمه و انتشارات علمي و فرهنگي در سال 1377 آن را چاپ كرده است. دومين كتاب ترجمه شده فراگنر، «فارسي زباني: قلمرو، هويت و رابطه زباني در تاريخ آسيا» با ترجمه سعيد فيروزآبادي است كه انتشارات علمي و فرهنگي آن را در سال 1395 منتشر كرده. «فارسي زباني» از ديد فراگنر مفهومي «مكاني-زماني» و نمايانگر هويت و قلمرو جغرافيايي و تاريخي ايرانيان است. فراگنر شيفته ايران بود و از بيست سالگي تحصيلات خود را در رشتههاي اسلامشناسي، ايرانشناسي، تركشناسي و زبان و ادبيات عرب آغاز كرد. او در سال 1964 به ايران آمد و نزد اساتيدي چون ايرج افشار، سيد جعفر شهيدي، ذبيحالله صفا، شيرين بياني، منوچهر ستوده و محمدجعفر محجوب به مطالعه و تحقيق در زمينه زبان و تاريخ ايران پرداخت. فراگنر در سال 1977 با نگارش پاياننامهاي درباره «تاريخ شهر همدان در شش دهه نخست هجري» دكتراي خود را از دانشگاه وين گرفت و به عنوان استاد رسمي دانشگاه فرايبورگ به تدريس ايرانشناسي و اسلامشناسي پرداخت. او همچنين به عنوان استاد مهمان در دانشگاه برن سوييس و دانشگاه برلين فعاليت ميكرد و از سال 1989 كرسي ايرانشناسي دانشگاه بامبرگ را تاسيس كرد. فراگنر همچنين در نگارش مداخل دانشنامه ايرانيكا با احسان يارشاطر همكاري ميكرد و از نويسندگان تاريخ ايران كمبريج بود و در زمينه ايرانشناسي، در سال 1388 جايزه دكتراي بنياد موقوفه دكتر محمود افشار را دريافت كرد. سختكوشي، تمركز در فعاليت، كمادعايي و فروتني، سادهترين درسهايي است كه ميتوان از برت فراگنر آموخت. حتي اگر به اندازه او تلاش نميكنيم، دستكم ميتوانيم از حرافي و گندهگويي پرهيز كنيم و به جاي سر دادن خطابههاي بيسر و ته و بياعتبار، با مراجعه به آثار ارزنده او و امثال او، اطلاعات خود درباره تاريخ و فرهنگ ايران را افزايش دهيم. ايدون باد.