گت مريضي
شينا انصاري
واكنش عموم مردم به شنيدن كلمه سرطان «ترس» است. به ياد ميآورم وقتي نوجوان بودم يكي از بستگان مادرم در شمال دچار سرطان شد، آنجا براي اولينبار با عبارت «گتمريضي» آشنا شدم. در گويش مازندراني گت به فتح اولين كلمه يعني «بزرگ» و منظور از اين بيماري بزرگ همان سرطان بود كه اطرافيان بيمار حتي از آوردن نام آن هم ترس داشتند. نام متداولتر اين بيماري، خرچنگ است. ميگويند چهارصد سال پيش از ميلاد مسيح و در زمان بقراط بود كه براي اولينبار در نوشتههاي پزشكي، واژهاي براي سرطان پيدا شد: كاركينوز كه از لغت يوناني خرچنگ گرفته شده است. ظاهرا توموري با عروق متورم اطرافش، خرچنگي را در ذهن بقراط آورد، گويي كه با پاهاي بازش در حال فرو رفتن داخل شن باشد. با تمام اينها، اسم اين بيماري از خودش بسيار ترسناكتر به نظر ميرسد، طوريكه آدمهاي اسير شده در چنبره اين خرچنگ بدنام، زماني نياز دارند كه فقط با پذيرش نام اين بيماري هولناك كنار بيايند!
نميدانم هيمنه اين بيماري سخت به دليل بالا رفتن مبتلايان كمرنگتر شده يا پيشرفت علم پزشكي در درمان مبتلايان يا هر دوي آن، ولي به هر حال امروز ميتوان در اطرافيان و دوستان، افراد زيادي از مبتلايان يا نجات يافتگان اين بيماري را ديد. هرچند، همچنان مواجهه با اين بيماري يكي از سختترين و چالشيترين مسائلي است كه زندگي بيمار و اطرافيانش را تحت تاثير قرار ميدهد و از وضعيت طبيعي خارج ميكند.
با وجود پيشرفتهاي قابل توجه علم سرطان و توليد داروهاي اختصاصي براي بيشتر سرطانها، ابتلا به اين بيماري كماكان در تمام جهان ترسناك است و صد البته در كشور ما ترسناكتر، چون يك بيمار بايد علاوه بر دشواري و فرسايندگي مسير نسبتا طولاني درمان، نگران هزينههاي بالا و بيثبات داروها باشد، نگران دويدن خود يا عزيزانش براي پيگيري امورات درماني، پزشكي و اداري و نگران از اينكه آيا دارويي كه امروز تزريق كرده است را ميتواند براي نوبت بعدي درمان تهيه كند يا نه؟!
در كنار همه اين دغدغهها، نگاه خوفآميز جامعه به اين بيماري است كه به جاي حمايتگري، اميد و دلگرمي، بيشتر ترس را در دل بيمار و خانوادهاش مياندازد. كافي است نگاهي به همه آنچه درباره اين بيماري در رسانهها يا مجموعههاي تلويزيوني ميشود بيندازيم، سرطان هميشه به منزله يك پايان دردناك و ناگزير تصوير ميشود. در حالي كه ميتوان موارد بيشماري از بيماران مبتلا را ديد كه با گذشت سالها همچنان باكيفيت زندگي ميكنند يا بيماري را پشت سر گذاشتهاند يا مشابه ساير بيماريهاي مزمن تحت كنترلهاي دورهاي هستند. اين روزها شبكههاي اجتماعي هم مانند شمشيري دولبه براي بيماران مبتلا به سرطان عمل ميكنند، از يك طرف با ايجاد ارتباط ميان گروههاي مختلف بيماران، تبادل تجربيات مسير درمان و معرفي بهبوديافتگان بيماري، نقش آگاهيبخشي دارند و از طرف ديگر با انتشار برخي اطلاعات خلاف واقع و غير معتبر به ترس و نااميدي بيماران دامن ميزنند. بايد كمك كرد وزنه آگاهي و اميد سنگينتر شود تا كسي كه براي نخستينبار با خبر ابتلا به سرطان مواجه ميشود به جاي رسيدن به آخر خط زندگي با اميد بيشتر پاي در مسير درمان بگذارد.
سرطان باز هم همان بيماري بزرگ است ولي نبايد از آوردن نامش ابا داشت و پنهانش كرد، بايد دربارهاش صحبت كرد: روشن، مستند و علمي.