به مناسبت هشتادوششمين سالر وز تولد عزتالله فولادوند
عزتالله فولادوند در قامت حمايتگر زنان
ماهرخ ابراهيمپور
هر وقت نام استاد عزتالله فولادوند به ميان ميآيد، ياد كتابهايي ميافتيم كه با قلم توانمندش ترجمه كرده است؛ ترجمههايي كه در روزگاران سخت هر كسي جسارت انتخاب چنين كتابهايي را براي ترجمه نداشت، اما فولادوند با درايت و علاقهاي كه به ايران و ايراني دارد، سالهاي دشواري را در خانه و پشت ميزش سپري كرد تا از آزادي، جامعه باز و با ايرانيان سخن بگويد. فكر كنيد فردي را به دليل تقدير شدن در دوران گذشته به دليل نظم و جديت در كار به عنوان كارمند نمونه انتخاب ميكنند و همين تقدير بعدها در رژيم ديگري دليلي براي بركناري از كار ميشود!!! دليل عجيبي است اما اين بركناري باعث نشد كه فولادوند به كناري بنشيند و خاموش بماند يا از ايران كه علاقه تمام نشدني به آن دارد، مهاجرت كند. خودش ميگويد وقتي از شركت نفت بيرون آمدم، به تشويق همسرم پشت ميز نشستم و شروع به ترجمه كردم، ترجمههايي كه فكر ميكردم در فضاي بسته آن روز ميتواند راهگشا باشد و جامعه را قدري به فكر فرو ببرد كه تكليف آزادي چه ميشود؟ «خشونت» و «انقلاب» و «جامعه باز و دشمنان آن» كجاي جامعه آن روز قرار داشت؟ در كشوري كه انقلاب كرده «رشد سياسي» و «جامعه و آگاهي» چه جايگاهي دارد؟ همه اين كتابها و عناوين بسيار ديگر از همان ميزي بيرون آمد كه يك اخراجي منضبط و علاقهمند به ايران آنها را گلچين كرد و به پيشخوان كتابفروشيها فرستاد تا ايرانيها بخوانند و بدانند يك جامعه رو به رشد چه ويژگيهايي دارد؟ همه اين مطالب را نوشتم نه به ديده فردي كه چندان اهل فلسفه است بل به ديده روزنامهنگاري كه هرازگاهي از او آموختم؛ آموختني كه همراه با تشويق بوده و بيش از هر چيزي ترغيب به حركت رو به جلو. اگر بيشتر بخواهم توضيح بدهم بايد بگويم يكي از ويژگيهاي ناگفته استاد عزتالله فولادوند نگاه حمايتگرش به زنان ايراني است. هر وقت به ديدارش برويم سوال ميكند چه خبر چه ميكنيد؟ وقتي اخبار را با دقت گوش ميكند در حاليكه خودش همه را از قبل ميداند دوباره ميپرسد شما خانمها چه ميكنيد؟ بعد از كمي مكث ادامه ميدهد، زنها در ايران با همه محدوديتهايي كه دارند خيلي خوب حركت ميكنند و در جامعه خودشان را نشان ميدهند، گاهي آدم از اين همه انرژي و انگيزه زنان ايراني حيرت ميكند. اين نگاه يك مترجم پيشكسوت فلسفه به زنان جاي تحسين و اميدواري دارد. به ويژه وقتي به كارهاي ما توجه نشان ميدهد و مثلا ميگويد فلان مصاحبهات با دكتر جلال خالقيمطلق خيلي خوب بود، سوالهاي قابل تاملي مطرح كرده بودي، اما كاش فارسينويسيات را قويتر كني. اين جملات براي من روزنامهنگار خيلي خيلي شيرين است و اينكه استاد يك مصاحبه بلند را بخواند و نقاط قوت و ضعفش را بگويد، بسيار قابل تقدير است. من در جواب تعريف و تمجيدش ميگويم اما همه مصاحبه كار من نبود و ... اما او حرفم را قطع ميكند و ميگويد خودت را دستكم نگير، كارت خوب بود. بعد از اين سخن به خودم قدري اميدوار ميشوم و او ادامه ميدهد برو بيرون و به اطراف نگاه كن ببين خانمها چطور همه جا هستند، انگار نه انگار كه در خانه هم كار ميكنند. آنها به ما نشان ميدهند كه خوب بلدند از محدوديتها بگذرند و كار خودشان را بكنند. اين يعني بايد به آينده اميدوار بود.